Tuesday, January 12, 2010

سازمان افسران حزب توده، دکترمصدّق و رويداد ۲۸ مرداد ۳۲ ، علی ميرفطروس

در تاريخ معاصر، سرنوشت ايران را دو مسئلهء اساسی رقم زده است، يکی: نفت و ديگری: همسايگی با اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی... دولتمردان آمريکا در اين زمان اعتقاد داشتند که حمايت از دولت های ملّی (از جمله دولت دکتر مصدّق)، برج و باروی مستحکمی ‌در مقابله با کمونيسم شوروی می‌باشد

* در اين دوران، در ديدگاه سياستمداران ايران (خصوصاً دکتر مصدّق، دکتر فاطمی، مکّی و ديگران) دولت آمريکا، نه تنها «بهترين دوست ايران» بود، بلکه اين کشور «مهد آزادی» و «قبله‌گاهِ آزاديخواهان و ملّيون ايران» بشمار می‌رفت.


اشاره:
نقش حزب توده و خصوصاً سازمان افسران آن در جريانات منجر به ۲۸ مرداد ۳۲ از نکات بسيار مهم و در عين حال مبهمی است که هنوز بطور شايسته به آن پرداخته نشده است.نگارنده در کتاب «دکترمحمّد مصدّق؛آسيب شناسی يک شکست»به گوشه هائی از اين مسئله پرداخته است.بعبارت ديگر: يکی از محوری ترين يا مهمّ ترين بخش های اين کتاب، توجهء نويسنده به نيروی حيرت انگيز «سازمان افسران حزب توده» و نقش آن در رويدادهای ۲۵-۲۸ مرداد ۳۲ می باشد (از جمله دستگيری غير منتظرهء سرهنگ نصيری توسّط يکی از اعضای «سازمان افسران حزب توده» بهنگام ابلاغ فرمان شاه مبنی برعزل مصدّق و نيز، تهیّه و تکميل نقشه ها و کروکی های پادگان های مهمّ تهران برای يک کودتای احتمالی).

نگارنده، در بخش ِ «نقش و نقشهء ديگر ِ مصدّق در ۲۸ مرداد »، نشان می دهد که دکتر مصدّق - با هوشياری، خِرَدمندی و وطن پرستی بسيار – پس از ديدار با هندرسون(سفير آمريکا ) ، ضمن خالی کردن ميدان در روز۲۸مرداد۳۲ ، انتصاب خواهر زادهء خود (سرتيپ محمّد دفتری) به سِمتِ رئيس شهربانی کل کشور و نيز فرماندار نظامی تهران، و با فراخواندن هواداران خود برای تَرک تهران يا ماندن در خانه های شان در روز ۲۸ مرداد، و يا با انفعال و عدم درخواست کمکِ مردمی از طريق راديو (با وجود اصرار و پافشاری دکتر فاطمی و ديگر ياران مصدّق)، کوشيد تا ايران را از يک جنگ داخلی برَهانَد و يا از افتادن ايران به چنگ ِ«سپاه ِ عظيم و رزم ديدهء توده ای ها» (بقول بابک امير خسروی) جلوگيری کند و......
چاپ اوّل کتاب «دکتر محمّد مصدّق؛آسيب شناسی يک شکست» در مدّتی کوتاه بپايان رسيده و اينک چاپ دوّم آن در تيراژی چشمگير، بزودی توسّط انتشارات«شرکت کتاب»(در آمريکا)منتشر خواهد شد.ترجمهءانگليسی اين کتاب نيز در دست تدارک و انتشار است.
در زير،بخش مربوط به سازمان افسران حزب توده و قدرت حيرت انگيز آن در آستانه رويداد ۲۸مرداد ۳۲را می خوانيم.

***

«وحشت سرخ»:
سلطهء کمونيسم (حزب توده) بر ايران

ايران، بخاطر موقعیـّت استراتژيک و حسـّاس خود در منطقه ـ از ديرباز ـ مورد طمع و طُعمة روسيهء تزاری و سپس اتحاد جماهير شوروی بود. ماجرای نفت شمال (۱۳۲۳) و غائلهء آذربايجان (۱۳۲۴) ايران را به يکی از اصلی‌ترين ميدان‌های جنگ سرد بين شوروی و آمريکا بدل ساخته بود. تضاد ايدئولوژيک جهان کمونيست (شوروی) با جهان آزاد غرب (آمريکا) تضاد ميان اين دو قُطب را دوچندان می‌کرد، هم از اين روست که در آغاز گفته‌ايم: سرنوشت ايران معاصر را دو مسئلهء اساسی رقم زده است: يکی: نفت، و ديگری: همسايگی با اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی.
در سال‌های ۳۰-۳۲، بحران مالی و وخامت اوضاع اقتصادی دولت مصدّق، بن‌بست مذاکرات نفت بين ايران و انگليس، بروز آشفتگی‌های اجتماعی و گُسترش فعاليت‌های حزب توده در شهرها و روستاها، آمريکا را نسبت به امکان قدرت‌گيری حزب توده عميقاً نگران ساخت، از اين رو دولت آمريکا با دادن کمکهای مالی، عمرانی و بهداشتی ـ از طريق طرح «اصل چهار» ـ ضمن تقويت دولت مصدّق، کوشيد تا از توجـّة ايران به شوروی يا از نفوذ آن کشور در ايران، جلوگيری کند، در اين راستا، تنها در سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱) علاوه بر کمک‌های مالی، بهداشتی و عمرانی، دولت آمريکا تعداد ۴۲ تانک شرمن به دولت مصدِق تحويل داد و بيش از ۳۰۰ افسر ايرانی را برای ديدن آموزش نظامی، به آمريکا دعوت کرد.
در اين دوران، در ديده و ديدگاه سياستمداران ايران (خصوصاً دکتر مصدّق، دکتر فاطمی، مکّی و ديگران) دولت آمريکا، نه تنها «بهترين دوست ايران» بود، بلکه اين کشور «مهد آزادی» و «قبله‌گاهِ آزاديخواهان و ملّيون ايران» بشمار می‌رفت. با چنين جايگاهی، در اختلافات نفتی بين ايران و انگليس و تهديدات دولت انگليس برای حمله به ايران و يا در پاسخ به اوّلين پيشنهاد انگليس در انجام کودتا برای سرنگونی مصدّق، دولت آمريکا نه تنها مخالف اقدامات تجاوزکارانهء انگليس عليه ايران و نيز مخالف طرح کودتا عليه دولت مصدّق بود، بلکه عموم سياستمداران اين کشور با کمک‌های مالی، نظامی‌و عمرانی به تقويت و تحکيم دولت مصدّق مصمـّم بودند، زيرا که در اين دوران، حمايت از ناسيوناليسم و دولت‌های ملّی از هدف‌های استراتژيک آمريکا در مقابله با نفوذ کمونيسم بود. هندرسون در گزارش ۲۷ سپتامبر ۱۹۵۱ (۶ مهرماه ۱۳۳۰) به مقامات وزارت امور خارجة آمريکا، توصيه می‌کند:
«۱ ـ اطمينان دارم که وزارت امور خارجه، هيچ‌گاه به فشاری که ظاهراً به ايالات متحده وارد می‌شود تا بريتانيا برای دستيابی به برخی اهداف خود در ايران، از نيروهای نظامی يا تهديد در بکارگيری آن استفاده کند، تن در نخواهد داد... اين حقيقت را نمی‌توان ناديده گرفت که ورود نيروهای ارتش انگليس به ايران در اين مقطع زمانی... چيز ديگری جز تجاوز مسلّحانه محسوب نمی‌گردد.
۲ ـ سياست خارجی ما، در پنج سالهء گذشته به طور کلّی مبتنی بر مخالفت با تجاوز بوده است. ما کمک‌های مالی عظيمی در اختيار ملّت‌های مختلف گذاشته‌ايم تا آنها را قادر سازيم در مقابل تجاوز، بهتر مقاومت کنند. ما جان بسياری از آمريکائی‌ها را که قربانی و منابع زيادی صرف کرده و بسياری از ملّت‌ها را نيز در کشورکُُره به فداکاری‌های مشابه تشويق کرده‌ايم تا از تجاوز جلوگيری کنند، حال اگر ما به تجاوز از سوی يکی از متّفقين و دوستان خويش تن در دهيم، در نزد جهانيان، اعتباری را که برای پشتيبانی از آرمان‌گرائی کسب کرده‌ايم، کاملاً از دست خواهيم داد و مسلّماً به بزرگ‌ترين رياکاری و دوروئی متّهم خواهيم شد. [در صورت تسليم به خواست انگليس] پرچم اصولی را که برافراشته‌ايم و تاکنون توانسته‌ايم اکثر ملل جهان را به دوُر آن گرد آوريم، بدور خواهيم افکند...»
چنين بود که در اختلاف بين ايران و انگليس و خصوصاً پس از قطع رابطهء ديپلماتيک بين دو کشور، آمريکا در نقش يک «ميانجی» کوشيد تا جای خالی انگليس را در مقابله با «وحشت سرخ» (کمونيسم) پـُر کند. دولتمردان آمريکا در آن دوران ـ برخلاف دولت انگليس ـ معتقد بودند که: بی توجـّهی به گرايش‌ها و آرمان‌های ملّی در منطقهء خاورميانه، باعث رانده شدن مردمان اين منطقه به سوی اردوگاه شوروی می‌شود. آنان اعتقاد داشتند که ناسيوناليسم در کشورهای خاورميانه، برج و باروی مستحکمی‌در مقابله با کمونيسم شوروی می‌باشد. هندرسون، سفير امريکا، در گزارشی به وزير امور خارجهء آمريکا، ضمن ارائهء ارزيابی مشترک خود و همتای انگليسی خويش، دربارهء اوضاع ايران تأکيد می‌کند:
«۱ ـ فرض ما بر اين است که هدف مشترک، فوری و تعيين کنندهء آمريکا و انگليس در ايران، جلوگيری از افتادن اين کشور در چنگال کمونيسم است... پيگيری اين هدف بايد پايهء همهء کوشش‌های دولتين آمريکا و انگليس در ايران بشمار آيد. اگر تصـّور شود که به خطر افتادن منافع تجاری ِ ما ـ مانند به خطر افتادن منافع حاصل از نفت ايران يا اجرای شيوهء ۵۰ـ۵۰ درتقسيم سود حاصله از فروش نفت ـ ممکن است تحقّق يافتن اين هدف اساسی آمريکا و انگليس را در درازمدِت به مخاطره اندازد، اينگونه منافع تجاری احتمالاً در درجة دوّم اهمیـّت قرار دارند. بايد به خاطر آورد که عامل نوينی در صحنة خاورميانه وارد شده است. تبليغات شوروی و سازمان‌های کمونيستی تلاش می‌کنند تا رهبری نهضت‌های ملّی را به چنگ آورند.
۲ ـ‌ اگر هدف اساسی آمريکا و انگليس می‌بايد تحقّق يابد، لازم است تا در ايران حکومتی درستکار و کارآمد ـ با برنامهء اصلاحات مثبت ـ بر سرِ ِ کار آيد تا از جذبهء حزب توده بکاهد.»

* * *

کودتای کمونيست‌ها در چکسلواکی ( فوريه ۱۹۴۸) و سپس جنگ کُره (۱۹۵۰) و پيروزی‌های کمونيست‌ها در چين اين نگرانی را در ميان سياستمداران آمريکا تقويت کرد که دولت مسکو نه تنها از طريق جنگ، بلکه از طريق بسترسازی‌های محلّی، ايجاد جمعیـّت‌ها، احزاب و سازمان‌های داخلی و نفوذ در دولت‌ها، می‌تواند به توسعهء نفوذ خود و سرانجام، تسلّط بر کشورهای نفت‌خيز خاورميانه ادامه دهد.
سازمان C.I.A که در سال ۱۹۴۷ تشکيل شده بود، در سال ۱۹۵۰ هنوز کارائی و تجربهء کافی در عمليات خرابکارانه و تبليغات ضدکمونيستی نداشت، امِا جنگ کُره و تحـّولات جاری در ايران و هشدار روزافزون مأموران آمريکائی دربارهء «خطر استيلای وحشت سرخ بر ايران» باعث گرديد تا ترومنِ دموکرات در سال ۱۹۵۲ در يک تجديد نظر آشکار، «اقدام به جنگ به خاطر ايران» را در سرلوحهء سياست‌های منطقه‌ای خود قرار دهد.
هندرسون در گزارش ۱۵ آبان ۱۳۳۱ نگرانی خويش را از نفوذ حزب توده در دستگاه دولت مصدّق چنين ابراز کرد:
«حزب توده اگر نه آشکارا، امـّا آنچنان نفوذی بر دولت (مصدّق) اِعمال می‌کند که ما را تحت تأثير قرار داده است... شايع است که بعضی از اعضای کابينهء مصدّق ـ شامل وزير داد گستری و معاون او، معاونان وزارتخانه‌های کار و کشور ـ طرفدار حزب توده هستند و گفته می‌شود که وزير فرهنگ نيز عامل حزب توده است» .

ادامه دارد

زير نويس ها:
ـ اصل چهار ترومن؛ طرحی برای کمک‌ها و کارهای عمرانی، کشاورزی، جنگلبانی و بهداشتی در کشورهای عقب‌مانده بود. اين طرح، خدمات شايانی در ايران انجام داد و خصوصاً در ريشه‌کنی مالاريا در ايران نقش اساسی داشت.
۲- Henderson to the Department of State, september 27, 1951, telegram 888,2553/9-2751
۳- Henderson to Acheson in Paris, November 6, 1951, telegram 23-888,2553//11-651 and telegram October 22, 1951, 1478-888,2553/10-2251
۴-Henderson to The Department of State, November 5, 1952, telegram 1850, 788.00/11-552

دکتر مصدّق: "بودجهء دولت، با کسری حدود چهارصد ميليون تومان روبرو است و فقر و آشوب در سراسر کشور، گسترده است. معلّمين مدارس، حقوق ماهيانه‌ای به مبلغ يکصد تومان ـ که معادل ۲۵ دلار است ـ دريافت می‌کنند، اين مبلغ به دشواری هزينهء پرداخت اجارهء يک اطاق را در ماه کفايت می‌کند، در نتيجه: بسياری از معلّمين، هوادار و متمايل به کمونيسم شده‌اند، و اين افکار را در سراسر مدارس کشور ترويج می‌دهند"

*هندرسون (سفير آمريکا در ايران):« ما باور داريم که مصدّق با روحيهء کنونی‌اش، هرج و مرج و انقلاب را به راحتی بر آنچه که وی به مفهوم «تسليم به انگليس» تلقّی می‌کند، ترجيح می‌دهد.».

* در تظاهرات عليه هريمن، فرستادهء مخصوص دولت آمريکا به تهران (۲۳ تيرماه ۱۳۳۰) حدود ده هزار تن از هواداران حزب توده در تهران شرکت داشتند که منجر به کشته و مجروح شدن عدهء زيادی گرديد.

***

اشاره:

نقش حزب توده و خصوصاً سازمان افسران آن در جريانات منجر به ۲۸ مرداد ۳۲ از نکات بسيار مهم و در عين حال مبهمی است که هنوز بطور شايسته به آن پرداخته نشده است.نگارنده در کتاب «دکترمحمّد مصدّق؛آسيب شناسی يک شکست»به گوشه هائی از اين مسئله پرداخته است.بعبارت ديگر: يکی از محوری ترين يا مهمّ ترين بخش های اين کتاب، توجهء نويسنده به نيروی حيرت انگيز «سازمان افسران حزب توده» و نقش آن در رويدادهای ۲۵-۲۸ مرداد ۳۲ می باشد (از جمله دستگيری غير منتظرهء سرهنگ نصيری توسّط يکی از اعضای «سازمان افسران حزب توده» بهنگام ابلاغ فرمان شاه مبنی برعزل مصدّق و نيز، تهیّه و تکميل نقشه ها و کروکی های پادگان های مهمّ تهران برای يک کودتای احتمالی).

نگارنده، در بخش ِ «نقش و نقشهء ديگر ِ مصدّق در ۲۸ مرداد »، نشان می دهد که دکتر مصدّق - با هوشياری، خِرَدمندی و وطن پرستی بسيار – پس از ديدار با هندرسون(سفير آمريکا ) ، ضمن خالی کردن ميدان در روز۲۸مرداد۳۲ ، انتصاب خواهر زادهء خود (سرتيپ محمّد دفتری) به سِمتِ رئيس شهربانی کل کشور و نيز فرماندار نظامی تهران، و با فراخواندن هواداران خود برای تَرک تهران يا ماندن در خانه های شان در روز ۲۸ مرداد، و يا با انفعال و عدم درخواست کمکِ مردمی از طريق راديو (با وجود اصرار و پافشاری دکتر فاطمی و ديگر ياران مصدّق)، کوشيد تا ايران را از يک جنگ داخلی برَهانَد و يا از افتادن ايران به چنگ ِ«سپاه ِ عظيم و رزم ديدهء توده ای ها» (بقول بابک امير خسروی) جلوگيری کند و...

چاپ اوّل کتاب «دکتر محمّد مصدّق؛آسيب شناسی يک شکست» در مدّتی کوتاه به پايان رسيده و اينک چاپ دوّم آن در تيراژی چشمگير، بزودی توسّط انتشارات «شرکت کتاب» (در آمريکا) منتشر خواهد شد. ترجمهءانگليسی اين کتاب نيز در دست تدارک و انتشار است.

در زير، بخش دوّم مربوط به سازمان افسران حزب توده و قدرت حيرت انگيز آن در آستانهء رويداد ۲۸ مرداد ۳۲ را می خوانيم.

***

به نظر بعضی از محقّقان، سلطهء «وحشت سرخ بر ايران» و کـّم و کيف قدرت و نفوذ حزب توده، خالی از اغراق نبود، امـّا، گزارش‌های مستندی که در صفحات آينده خواهيم ديد و نيز تهديدها و تلقين‌های شخص ِ دکتر مصدّق (در مذاکره با مقامات دولت آمريکا) و هم تظاهرات و اقدامات راديکال حزب توده ـ بعنوان بزرگ‌ترين و برجسته‌ترين سازمان کمونيستی در خاورميانه ـ احتمال تسلّط حزب توده بر ايران را تقويت می‌کرد و اين امر، دولت آمريکا را بشدّت نگران نموده بود. در اين باره کافی است بدانيم که در تظاهرات عليه هريمن، فرستادهء مخصوص دولت آمريکا به تهران (۲۳ تيرماه ۱۳۳۰) حدود ده هزار تن از هواداران حزب توده در تهران شرکت داشتند که منجر به کشته و مجروح شدن عدهء زيادی گرديد. در شمار کشته‌شدگان، چهار تن از نيروهای انتظامی بودند . رهبری حزب توده در بارهء سفر هريمن به تهران و حادثهء ۲۳ تير معتقد بود:
«جبههء ملّی، عوام‌فريبانه کبـّادهءمبارزه با شرکت نفت را می‌کشَد... و دکتر مصدّق، مقصد و منظوری جز تسليم ِ منابع نفتی کشور به امپرياليست‌های آمريکائی ندارد... دولت ضد ملّی دکتر مصدّق در راه ملّت‌کُشی، فاشيسم، دروغگوئی و اطاعت از سياست استعماری آمريکا گام نهاده است» .
همچنين در فاصلهء ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲، ده‌ها اعتصاب و تظاهرات مهـّم کارگری و شهری در ايران ـ عموماً ـ تحت رهبری و هدايت حزب توده بود . از اين گذشته، حضور افراد راديکالی مانند علی شايگان، زيرک‌زاده، احمد رضوی و حسين فاطمی‌در کابينهء مصدّق باعث تشديد نگرانی‌های دولت آمريکا بود چرا که مثلاً: دکتر شايگان از يک سابقهء «توده‌ای» و پيوند با محافل شوروی برخوردار بود، بطوريکه حسين مکـّی می‌نويسد:
«بيشتر ِ بدبختی‌ها را دکتر شايگان و فاطمی‌ برای مصدّق ايجاد کردند .... شايگان زمانی که در شيراز محصّل بود، مقالاتی برای روزنامهء «طوفانِ» فـّرخی يزدی می‌نوشت و با سفارت شوروی هم ارتباط داشت. اين مطلب را دکتر انور خامه‌ای در کتاب «از انشعاب تا کودتا» نوشته است. اين ارتباط نه به وسيلهء حزب توده، بلکه مستقيماً با سفير روس بود، بهمين دليل در محاکمهء سران حزب توده، دکتر شايگان وکالت آنها را قبول کرد ...»
به نظر ريچارد کاتم (کارشناس برجستهء امور ايران)، آمريکائی‌ها تا سر حدّ ِ جنون از کمونيسم وحشت داشتند و مصدّق ترجيح می‌داد تا از حضور حزب توده ـ بعنوان «مترسک» يا «لولوی ِ سر ِخرمن» ـ استفاده کند .
در مورد تهديدها و تلقين‌های شخص ِ دکتر مصدّق دربارهء خطر کمونيسم، يادآور می‌شويم که مصدّق در ديدار از آمريکا و گفتگو با ترومن (رئيس جمهور) و اچسن (وزير امورخارجهء آمريکا) در ۲۳ اکتبر ۱۹۵۱ ضمن اشاره به اوضاع بسيار بـَد ِ اقتصادی ايران، تأکيد کرد:
«نيروهای مسلّح و پليس ايران مدّت ۲ ماه است که هيچگونه حقوقی دريافت نکرده‌اند و خودِ اين امر، به تنهائی خطر مهمّی‌ بشمار می‌رود. بودجهء دولت، با کسری ِ حدود چهارصد ميليون تومان روبرو است و فقر و آشوب در سراسر کشور، گسترده است. معلّمين مدارس، حقوق ماهيانه‌ای به مبلغ يکصد تومان ـ که معادل ۲۵ دلار است ـ دريافت می‌کنند، اين مبلغ به دشواری هزينهء پرداخت اجارهء يک اطاق را در ماه کفايت می‌کند، در نتيجه: بسياری از معلّمين، هوادار و متمايل به کمونيسم شده‌اند، و اين افکار را در سراسر مدارس کشور ترويج می‌دهند .»
مصدّق در مذاکرات متعـّدد با هندرسون (سفير آمريکا در ايران) نيز چنين وانمود می‌کرد که: دولت آمريکا بين دولت او (مصدّق) و استقرار کمونيسم در ايران، بايد يکی را انتخاب کند، مثلاً: در تاريخ ۱۳ ژانويهء ۱۹۵۲ (۲۳ دی ماه ۱۳۳۱) مصدّق، ضمن ديدار با هندرسون، درخواست کمک مالی ِ فوری آمريکا برای ترميم کسر بودجهء جاری دولت ـ به ميزان تقريبی ماهی ده ميليون دلارـ را به سفير آمريکا تسليم کرد. مصدّق در اين ديدار با لحنی تهديدآميز گفت:
ـ «بدون اين کمک مالی، به فاصلهء سی روز، ايران سقوط خواهد کرد و چه بسا حزب توده قدرت را بدست گيرد.» مصدّق افزود:«هرگاه او از دريافت کمک آمريکا ـ فوراً ـ اطمينان نيابد، پس از ۵ روز، وی ناچار به شوروی متوسـّل خواهد شد.»
هندرسون در برابر اين «اولتيماتوم»ِ مصدّق، در گزارش مفصّل خود به وزارت امورخارجهء آمريکا نوشت:
«۱ ـ ما نسبت به مسئله و اوضاع کنونی ايران ـ که سريعاً در حال فروپاشی است ـ به ويژه دربارهء سخنان مصدّق که بدون دريافت کمک مالی خارجی در ۳۰روز ِ آينده، ايران با انقلاب مواجه خواهد شد، توجّه و تأمـّل بسيار کرده ايم. ما معتقديم که مصدّق اينک دست به بزرگترين قمار ِخويش زده است که يا برندهء همه چيز يا بازندهء همه چيز می‌گردد. مصدّق می‌گويد اين اميد را دارد که اگر بتواند از آمريکا کمک مالی دريافت کند، تبديل به يک قهرمان ملّی ـ حتّی بزرگ‌تر ـ شود و يک بار ديگر بر انگليس پيروز گردد... اگر هيچ کمک خارجی دريافت نشود، وی ممکن است در لحظات آخر توسط يک مجلس، مرعوب و يا بر اثر نوعی کودتا ساقط گردد، و يا ممکن است ايران به سوی هرج و مرج و بی‌نظمی‌برود و امکان دارد که اين بی‌نظمی‌به پيدايش رژيم‌های مختلفی که به احتمال قوی تحت کنترل اتحاد شوروی باشند، بيانجامد. مصدّق مشغول پروراندن اين فکر در سر است تا در صورت عدم کمک مالی آمريکا يا عدم توافق با انگليس، روس‌ها را برای کمک به ايران ترغيب نمايد... مصدّق تشخيص می‌دهد که روس‌ها ـ بدون هزينه و صرف هيچ منابعی ـ فرصت و شانس خوبی برای تسلّط بر ايران را دارند، با اين حال، اگر مصدّق اميد دريافت فوری کمک‌های مالی آمريکا را از دست بدهد، صرف‌نظر از عواقب نهائی آن، احتمالاً در انجام معامله با روس‌ها ـ که بتوانند دولت وی را برای مدتی سر ِ پا نگهدارند ـ ترديدی نخواهد کرد.
...........................
۳ ـ‌ ما باور داريم که مصدّق با روحيهء کنونی‌اش، هرج و مرج و انقلاب را به راحتی بر آنچه که وی به مفهوم «تسليم به انگليس» تلقّی می‌کند، ترجيح می‌دهد. خواسته‌های او در طول زمان به سرعت ازحـّد خود فراتر رفته است و به نظر نمی‌رسد که او عقب نشينی نمايد، بلکه درست برعکس، ما عقيده داريم که وی بيشتر از پيش به اقدامات ضدانگليسی و ضدبيگانه به منظور برانگيختن احساسات و منحرف ساختن توجـّة مردم از نقاط ضعف دولت ِ خود، روی می‌آوَرَد.
........................
۱۰ـ ما ترديد داريم که وزارت امور خارجه [آمريکا] در فاصلهء ۵ روزِ اعلام شده توسط مصدّق بتواند پاسخی کامل و اساسی تهیّه کند... اگر مصدّق هيچ پاسخی در فاصلهء ۵ روز دريافت ندارد، ما نمی‌توانيم اين احتمال را که وی دست به يک اقدام نسنجيدهء غيرقابل برگشت بزند، نديده بگيريم...»

ادامه دارد...

زيرنويس ها:

۱- نگاه کنيد به: موحّد، ج۱، صص۲۲۰-۲۲۱
۲ - نگاه کنيد به: بسوی آينده، شمارهء ۲۷۵، ۳۱/۲/۱۳۳۰؛ صلح پايدار (بجای بسوی آينده)، شمارهء ۳، ۲۲/۴/۱۳۳۰؛ بسوی آينده، شمارهء ۳۳۱، ۹/۵/۱۳۳۰؛ بسوی آينده، شمارهء ۳۵۷، ۱۰/۶/۱۳۳۰ (سرمقاله)، به نقل از: گذشته، چراغ راه آينده، صص۶۱۰، ۶۱۶
۳- برای شرح دقيقی از چند اعتصاب مهم کارگری در اين دوران، نگاه کنيد به: ارسلان پوريا (عضو کميتهء ايالتی حزب توده)، صص ۴۰۲-۴۰۶، ۴۶۸-۴۷۴ و صفحات ديگر.
۴ـ مکـّی، ج۱، ص۱۹۷؛ متينی، ص۳۶۴
۵ – Cattem,Richard
۶ – ناسيوناليسم در ايران،ص۲۷۴
۷ – صورت جلسهء مذاکرات در کاخ سفيد به تاريخ ۲۳ اکتبر ۱۹۵۱، سند شمارهء ۲۳۵۱-۱۰/۸۸۸.۲۵۵۳ ؛ همچنين نگاه کنيد به صورت جلسهء مذاکرات ۲۸ اکتبر ۱۹۵۱، به شمارهء ۲۸۵۱-۱۰/۸۸۸.۲۵۵ ؛ يادداشت ج.اس ايرمن (Earman, S.J) دستيار مدير سازمان سيا، بتاريخ ۱۸ ژانويه ۱۹۵۲ به نقل از: اسناد سخن می‌گويند، ج۱، سند شمارهء ۱۴۷، ص۵۲۳
۸ – در بارهء امکانات نظامی و سازمانی حزب توده ـ خصوصاً توان «سازمان افسران حزب توده» در آستانهء ۲۸ مرداد ۳۲ ـ در صفحات آينده سخن خواهيم گفت.
۹ - Henderson to the Department of State, January 15, 1952, telegram 2640-888,10/1-1552

حزب توده در آغاز به عنوان يک حزب ملّی و ميهنی عمل می‌کرد و به همين جهت بسياری از هنرمندان، استادان، نويسندگان و روشنفکران ميهن‌پرست ايران را به خود جلب کرده بود. نوآوری در هنر و ادبيـّات و شعار "مبارزه برای حفظ استقلال و تماميـّت ارضی کشور، برقراری آزادی و دموکراسی، تأمين حقوق فردی و آزادی‌های اجتماعی، مبارزه با فقر و فساد و پيکار با امپرياليسم انگليس و..." حزب توده را به پايگاهی برای نيروهای ميهن‌پرست و ترقيخواه تبديل کرده بود

* بسياری از افسران آرمانخواه ِ توده ای - باوجود پاکدامنی و شرافت اخلاقی - بخاطر اعتقاد به «انترناسيوناليسم کمونيستی»، فاقد دلبستگی‌های ملّی و ميهنی بودند.

*بابک اميرخسروی:« حزب توده در همهء ارکان و زوايای ارتش ـ حتّی در گارد جاويدان شاهی ـ رخنه کرده بود».

اشاره:
نقش حزب توده و خصوصاً سازمان افسران آن در جريانات منجر به ۲۸ مرداد ۳۲ از نکات بسيار مهم و در عين حال مبهمی است که هنوز بطور شايسته به آن پرداخته نشده .نگارنده در کتاب «دکترمحمّد مصدّق؛آسيب شناسی يک شکست»به گوشه هائی از اين مسئله پرداخته است.بعبارت ديگر: يکی از محوری ترين يا مهمّ ترين بخش های اين کتاب، توجهء نويسنده به نيروی حيرت انگيز «سازمان افسران حزب توده» و نقش آن در رويدادهای ۲۵-۲۸ مرداد ۳۲ می باشد (از جمله دستگيری غير منتظرهء سرهنگ نصيری توسّط يکی از اعضای «سازمان افسران حزب توده» بهنگام ابلاغ فرمان شاه مبنی برعزل مصدّق و نيز، تهیّه و تکميل نقشه ها و کروکی های پادگان های مهمّ تهران برای يک کودتای احتمالی).

نگارنده، در بخش ِ «نقش و نقشهء ديگر ِ مصدّق در ۲۸ مرداد »، نشان می دهد که دکتر مصدّق - با هوشياری، خِرَدمندی و وطن پرستی بسيار – پس از ديدار با هندرسون(سفير آمريکا ) ، ضمن خالی کردن ميدان در روز۲۸مرداد۳۲ ، انتصاب خواهر زادهء خود (سرتيپ محمّد دفتری) به سِمتِ رئيس شهربانی کل کشور و نيز فرماندار نظامی تهران، و با فراخواندن هواداران خود برای تَرک تهران يا ماندن در خانه های شان در روز ۲۸ مرداد، و يا با انفعال و عدم درخواست کمکِ مردمی از طريق راديو (با وجود اصرار و پافشاری دکتر فاطمی و ديگر ياران مصدّق)، کوشيد تا ايران را از يک جنگ داخلی برَهانَد و يا از افتادن ايران به چنگ ِ«سپاه عظيم و رزم ديدهء توده ای ها» (بقول بابک امير خسروی) جلوگيری کند و......
در زير،بخش سوّم مربوط به سازمان افسران حزب توده و قدرت حيرت انگيز آن در آستانه رويداد ۲۸مرداد ۳۲را می خوانيم.
***
سازمان افسران حزب توده
حملهء ارتش‌های متّفقين به ايران و تارومار شدن ارتش نوپای کشور در سـّوم شهريور ۱۳۲۰، روحيهء شکست و شرمساری را در ميان ارتشيان ايران پديد آورد و باعث خشم و نارضائی افسران جوان نسبت به اوضاع نابسامان سياسی ـ اجتماعی موجودگرديد. اين افسران با ايجاد محفل‌هائی، به کانون افسران ناسيوناليست ايران تبديل گرديدند. امـّا پيروزی ارتش سرخ بر فاشيسم هيتلری و «حماسهء استالينگراد»، برای بسياری از افسران جوان ايرانی، شکوهمند و الهام‌بخش بود و لذا با توجـّه به حضور «ارتش سرخ» در ايران و نفوذ روزافزون حزب توده و شعارهای ميهن‌پرستانهء اين حزب در اوايل سال‌های ۱۳۲۰، بخشی از افسران آرمانخواه و عدالتجوی ايران بتدريج به حزب توده پيوستند و «سازمان افسران حزب تودهء ايران» را پديد آوردند .
حزب توده در آغاز بعنوان يک حزب ملّی و ميهنی عمل می‌کرد و بهمين جهت بسياری از هنرمندان، استادان، نويسندگان و روشنفکران ميهن‌پرست ايران را بخود جلب کرده بود. نوآوری در هنر و ادبیـّات و شعار ِ «مبارزه برای حفظ استقلال و تمامیـّت ارضی کشور، برقراری آزادی و دموکراسی، تأمين حقوق فردی و آزادی‌های اجتماعی، مبارزه با فقر و فساد و پيکار با امپرياليسم انگليس و...» حزب توده را به پايگاهی برای نيروهای ميهن‌پرست و ترقيخواه تبديل کرده بود، امـّا با سيطرهء جناح هوادار شوروی، اين حزب ـ بتدريج ـ به ابزاری در خدمت منافع دولت شوروی بدل شد که طی آن، منافع ناسيوناليستی ايران قربانی مصالح انترناسيوناليستی اردوگاه شوروی گرديد.
در اوايل سال ۱۳۳۲، حزب توده حدود ۲۵ هزار عضو در سازمان‌های مخفی داشت. اين حزب غيرقانونی از طريق اتّحاديه‌ها، سازمان‌ها، سنديکاها، روزنامه‌ها و نشریـّات مختلف، دارای توان تجهيز نيروهای عظيمی بود بطوريکه ناظران مختلف، تعداد شرکت‌کنندگان در ميتينگ ۳۰ تير ۱۳۳۲ را بين ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر تخمين زده‌اند .
هر چند که ساختار سْنّتی ارتش ـ اساساً ـ در حمايت از شاه و شاهدوستی شکل گرفته بود، امّا بايد دانست که بعد از ۳۰ تير ۱۳۳۱ با قبضه کردن وزارت جنگ و فرماندهی وزارت دفاع توسط مصدّق نيروهای ارتشی ـ خصوصاً سران و فرماندهان ارتش ـ در آستانهء ۲۸ مرداد ۳۲ به چهار بخش تقسيم شده بودند:
۱ ـ سازمان افسران حزب توده و نيروهای تحت فرمان آن
۲ ـ‌ طرفداران شاه
۳ ـ طرفداران مصدّق
۴ ـ بی‌طرف‌ها
فخرالدين عظيمی‌ـ بدرستی ـ تأکيد می‌کند:
«برای نخستين بار در تاريخ ايران و به رغم دشواری‌های بسيار، حکومتی غيرنظامی توانسته بود به اندازه‌ای ارتش را در مهار خود بگيرد که نه تنها زاهدی بلکه شاه نيز نمی‌توانست با اطمينان بر حمايت محسوس نظاميان تکيه کند» .
چنين شرايطی ـ البتّه ـ بهترين زمينه برای رشد و گسترش سازمان نظامی‌حزب توده بود بطوريکه در آستانهء ۲۸ مرداد ۳۲، شاخهء نظامی‌حزب توده حدود ۶۰۰ عضو رسمی و صدها افسر هوادار داشت که بسياری از آنان در مقام و موقعیـّت فرماندهی، نيروهای فراوانی را تحت پوشش و فرماندهی خود داشتند. بنظر می‌رسد که رهبران حزب توده ـ با تدارکات و تشکيلات گستردهء نظامی ـ منتظر بودند تا در فرصتی مناسب، ضمن تغيير رژيم سلطنتی و قبضه کردن قدرت سياسی، ايران را به اردوگاه کمونيستی (شوروی) وابسته کنند و ظاهراً با چنين سودائی، نقشه و کروکی دقيق پادگان‌های باغشاه، عشرت‌آباد، دانشکدهء افسری و کاخ سعدآباد با ذکر دقيق محلّ اسلحه‌خانه‌ها، موتورخانه‌ها، انبار سوخت و... را تهیـّه کرده بودند . گفتنی است که بسياری از اين افسران آرمانخواه ـ باوجود پاکدامنی و شرافت اخلاقی ـ بخاطر اعتقاد به «انترناسيوناليسم کمونيستی»، فاقد دلبستگی‌های ملّی و ميهنی بودند. روح‌الله عبـّاسی، افسر متخصّص رادار و نويسندهء کتاب«خاطرات يک افسر توده‌ای»، در گفتگو با نگارنده تأکيد کرد که «بخاطر همان اعتقادات انترناسيوناليستی ـ کمونيستی، بسياری از ما حاضر بوديم که بی‌هيچ مقاومتی، مرزهای ايران را به روی سربازان ارتش سرخ بگشائيم و...» . هندرسون در گزارش‌های خود، اوضاع ايران را بحرانی خواند و وزارت امور خارجهء آمريکا پس از بررسی گزارش‌های هندرسون در رابطه با حوادث منجر به ۹ اسفند۱۳۳۱، آيندهء سياسی ايران را نامعلوم ارزيابی نمود و نتيجه‌گيری کرد:
«۱ ـ هدف حزب توده حذف شاه است و بدين منظور در حال حاضر با مصدّق همراهی می‌کند تا پس از حدف شاه، تغيير موضع داده و برای حذف مصدّق کوشش نمايد و فرصت به دست گرفتن قدرت توسط خود را افزايش دهد.
۲ ـ مصدّق برای حذف شاه، ناگزير به همراهی با حزب توده خواهد بود و بعد خود را در مقابل حزب توده ناتوان خواهد ديد.۶
..........................
۵ ـ در صورتی که مصدّق قادر به حفظ قدرت خود شود، احتمال حذف شاه از صحنهء سياسی ايران زياد است و اين به معنای برهم خوردن فوری روابط ايران و غرب و افزايش احتمال در دست گرفتن قدرت توسّط کمونيست‌ها می‌باشد۷».

ادامه دارد...

زيرنويس ها:

۱- برای بحثی ارزشمند در اين باره نگاه کنيد به کتاب محمـّد حسين خسروپناه: سازمان افسران حزب تودهء ايران (۱۳۲۳-۱۳۳۳)، تهران،شيرازه، ۱۳۷۸؛ روح الله عباسی: خاطرات يک افسر توده‌ای (۱۳۲۰-۱۳۳۵)، کانادا، نشر فرهنگ، ۱۹۸۹، صص۱۲۰-۱۵۶؛ محمد علی عموئی: دُرد زمانه، تهران، نشر آنزان، ۱۳۷۷؛ محمد جعفر محمّدی، «سازمان نظامی حزب توده»، در: راه آزادی (نشريهء حزب دموکراتيک مردم ايران)، شماره‌های ۲۹-۳۷، ۱۳۷۳
۲- اميرخسروی (ص۵۶۹) اين رقم را ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر ذکر کرده در حاليکه کاتم (ص۲۸۳) اين رقم را بين ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر تخمين زده است.
۳ـ عظيمی، ص۱۹۳
۴ـ نگاه کنيد به: عموئی(عضو سازمان افسران حرب توده)، صص۲۳-۲۴
۵ـ در بارهء علل و عوامل ايدئولوژيک وابستگی حزب توده به شوروی نگاه کنيد به: اصغر شيرازی، مدرنيته، شبهه و دموکراسی (برمبنای يک بررسی موردی در بارهء حزب تودهء ايران)، خصوصاً فصل ۵، صص۳۱۹-۳۶۱
۶ـ بطوريکه قبلاً گفتيم (ص۲۸) در سال‌های اخير، کودتای محمد داودخان (نخست‌وزير افغانستان، پسر عمو و شوهر خواهر محمّد ظاهرشاه) در انقراض رژيم سلطنتی و سپس ،استقرار يک رژيم کمونيستی وابسته به شوروی در افغانستان، مثال روشنی است.
- Dulles to Henderson, March 2, 1953, telegram 2266-788.00/3-2537


ستوان مهاجرانی (عضو سازمان افسران حزب توده و محافظ مخصوص سرلشکر زاهدی): "بعضی اوقات جلسهء هیأت وزيران در باغی ـ در قيطريه ـ تشکيل می‌شد که همگی در فضای باز، دُور ميزی می‌نشستند و من روی تپّه‌ای که مُشرف به باغ بود، پشت مسلسل موضع‌گيری کرده و هیأت وزيران و نخست‌وزير (سرلشکر زاهدی) در تيررس ِ آتش ِ من بودند."

اشاره:

نقش حزب توده و خصوصاً سازمان افسران آن در جريانات منجر به ۲۸ مرداد ۳۲ از نکات بسيار مهم و در عين حال مبهمی است که هنوز بطور شايسته به آن پرداخته نشده . نگارنده در کتاب «دکتر محمّد مصدّق؛ آسيب شناسی يک شکست» به گوشه هائی از اين مسئله پرداخته است. بعبارت ديگر: يکی از محوری ترين يا مهمّ ترين بخش های اين کتاب، توجهء نويسنده به نيروی حيرت انگيز «سازمان افسران حزب توده» و نقش آن در رويدادهای ۲۵-۲۸ مرداد ۳۲ می باشد (از جمله دستگيری غير منتظرهء سرهنگ نصيری توسّط يکی از اعضای «سازمان افسران حزب توده» بهنگام ابلاغ فرمان شاه مبنی برعزل مصدّق و نيز، تهیّه و تکميل نقشه ها و کروکی های پادگان های مهمّ تهران برای يک کودتای احتمالی).

نگارنده، در بخش ِ «نقش و نقشهء ديگر ِ مصدّق در ۲۸ مرداد»، نشان می دهد که دکتر مصدّق - با هوشياری، خِرَدمندی و وطن پرستی بسيار – پس از ديدار با هندرسون(سفير آمريکا)، ضمن خالی کردن ميدان در روز ۲۸ مرداد ۳۲، انتصاب خواهر زادهء خود (سرتيپ محمّد دفتری) به سِمتِ رئيس شهربانی کل کشور و نيز فرماندار نظامی تهران، و با فراخواندن هواداران خود برای تَرک تهران يا ماندن در خانه های شان در روز ۲۸ مرداد، و يا با انفعال و عدم درخواست کمکِ مردمی از طريق راديو (با وجود اصرار و پافشاری دکتر فاطمی و ديگر ياران مصدّق)، کوشيد تا ايران را از يک جنگ داخلی برَهانَد و يا از افتادن ايران به چنگ ِ«سپاه عظيم و رزم ديدهء توده ای ها» (بقول بابک امير خسروی) جلوگيری کند و...
در زير،بخش پايانی مربوط به سازمان افسران حزب توده و قدرت حيرت انگيز آن در آستانهء رويداد ۲۸مرداد ۳۲را می خوانيم.

****

بابک امير خسروی (عضو کميتهء مرکزی حزب توده) که از سازمان افسران حزب توده بعنوان «سپاه ِ عظيم و رزم‌ديدهء توده‌ای‌ها» ياد می‌کند۱، ضمن گزارش دقيق و مفصّل خود می‌نويسد:
«تقسيم‌بندی افسران حزب توده به رسته‌هائی چون هوائی، توپخانه، سوار، پياده، ژاندارمری، شهربانی، دانشجوی افسری و... بيانگر آنست که حزب توده در همهء ارکان و زوايای ارتش ـ حتّی در گارد جاويدان شاهی ـ رخنه کرده بود. آنچه واقعاً اهمیـّت دارد، بررسی اين امر است که پُشت ِ سر ِ اين ارقام: ۱۲۵ افسر توپخانه، ۱۸۰ افسر پياده، ۵۹ افسر شهربانی و غيره، چه مقدار تانک و نيروی زرهی و امکانات فرماندهی و مواضع حسّاس و اطّلاعاتی نهفته بود... با اطمينان می‌توان گفت که در تاريخ جنبش‌های سياسی در جهان، هرگز هيچ حزب و سازمان سياسی سراغ نداريم که توانسته باشد آن همه افسر را در يک حزب غير قانونی با ايدئولوژی کمونيستی گرد آورده باشد... سازمان افسران از يک جهت، واقعاً افسانه بود، البتّه نه به معنای قصّه و داستان بلکه به علّت امکانات و قدرتِ واقعاً فوق‌العاده و باورنکردنی‌اش به افسانه‌ای حماسی می‌ماند. وقتی سازمان (افسران) کشف شد، حتّی توده‌ای‌ها را به حيرت انداخت... درصد قابل توجـّهی از افسران جوان رزمی، فرماندهان تانک‌های «شرمن» به اضافهء برخی فرماندهان ردهء بالاترِ ارابهء جنگی، از اعضاء سازمان افسری بودند...»۲
فريدون آذرنور (از افسران بلندپايهء سازمان) می‌نويسد:
«تمام ۲۴۳ عضو سازمان افسران در تهران، در روز ۲۸ مرداد در انتظار دستور از بالا بودند که وارد عمل شوند. در بين آن‌ها، ۲۹ افسر هوائی، ۷ افسر توپخانه، ۹ افسر سوار، ۱۷ افسر پياده، ۲۵ افسر مهندس، ۲۳ افسر ژاندارمری بودند که هرکدام متناسب با وضع شغلی، امکانات خود را داشتند و...». سرگرد آذرنور توضيح می‌دهد:
«دربارهء نقش افسران شهربانی ِ عضو سازمان که هرکدام از آنها منشاء عملیـّات مهـّم شدند و غالباً موقعیـّت ممتازی داشتند، تاکنون سکوت شده است. تعداد آنها در تهران ۲۴ نفر و در تمام کشور ۴۷ نفر بود. دو نمونه‌ای که از نزديک با آنها آشنا شده‌ام بيان می‌کنم: مثلاً سروان جواد درميشيان ـ يکی از اعضاء سابقه‌دار سازمان نظامی(حزب توده) و رئيس کلانتری ناحيهء شاپور (سبزه ميدان) دارای نفوذ فراوانی بر رو ی شعبان بی‌مخ بود که دستورات او را کودکانه اجرا می‌کرد، و يا تظاهرات اوباش در ناحيهء ۱۰ صورت می‌گرفت که رياست آن به عهدهء سروان جواد صادقی ـ يکی از افسران با اتوريته، قدرت فرماندهی و مديریـّت استثنائی ـ بود که علاوه بر عضویـّت فعـّال در سازمان افسران، يکی از طرفداران و ارادتمندان پر و پا قرص دکتر مصدّق بود».
فرماندهی تانک‌های مستقر در اطراف منزل نخست‌وزير به عهدهء علی اشرف شجاعيان (عضو سازمان افسران حزب توده) بود. سرهنگ ممتاز در بارهء او می‌گويد: «شجاعيان روز ۲۸ مرداد، حماسه آفريد، در حالی که زخمی شده بود، با تانک ِ خود تا آخرين گلوله جنگيد و تلفات سنگينی بر مزدوران شاهنشاهی وارد ساخت».۳
ستوان يکم ايرج ايروانی عضو سازمان افسران حزب توده، فرماندهی بخشی از تانک را بر عهده داشت. وی روز ۲۸ مرداد، بدون اينکه دستوری از حزب دريافت کند، در خيابان‌های تهران سرگردان بود و عاقبت، وقتی کار ِ آشوبگران بالا گرفت، تانک او نيز در خدمت کودتاچيان قرار می‌گيرد و در يورش به خانهء مصدّق به کار می‌رود.
فريدون آذرنور (که در آن ایـّام مسئول ايالتی سازمان افسری در آذربايجان بود) در سخن از طرح تدارک قيام مسلّحانه در تبريز می‌نويسد:
«سازمان افسران می‌توانست با کمک ۵۰۰ توده‌ای زُبده، با چند عمليات هماهنگ، تبريز را بطور کامل تسخير کند». وی توضيح می‌دهد که اين تعهـّد سنگين بر اين اساس به عمل آمده بود که از يک گردان مستقل توپخانهء ۱۰۵ کوتاه آمريکائی که از ۴ آتشبار تشکيل می‌شد، سه نفر از فرماندهان از جمله ستوان يکم توپخانه کريم زندوانی، عضو سازمان افسری بودند و نفر چهارم افسر به کلّی بيطرفی بود. از يگانه هنگ رزمی در تبريز، چهار فرمانده گروهان، از جمله گروهان مأمور دژبان شهر (سروان پياده حسن سديدی و حسين زاده صديقی) و فرودگاه، فرمانده واحد کوماندو (سرگرد فريدون آذرنور)، واحد زرهپوش هنگ را رفيق ما سروان محمد صادق دلير آذر فرماندهی می کردند. فرماندهء ارابه‌های جنگی از هواخواهان ما و معاون دژبان که افسر بانفوذی در شهر و درعين حال فرماندهء واحد دژبان، عضو سازمان افسری بودند. فرمانده گروهان مهندسی لشکر (سروان مهندس ابوالقاسم اويسی) و سه نفر از افسران شهربانی از جمله ستوان يکم عبـّاس افراخته و مقدّم ـ رئيس رمز شهربانی ـ عضو سازمان افسری بودند و دو نفر ديگر هرکدام بنوبه، از مسئولين نگهبانی زندانيانی بودند که تسليح ۴۵۰ زندانی ِ فرقه [منظور زندانيان فرقهء دموکرات آذربايجان پس از شکست آن در آذر ۱۳۲۵ است] و آماده نمودن ِ آنها برای هرگونه عملیـّاتی بعهدهء آنان بود. چهار نفر از افسران کادر فرماندهی نيز جزو اعضای آزمايشی و يا هوادار ِ(سازمان افسران حزب توده) بودند».۴
آذرنور سپس اطّلاعات کوتاهی در مورد لشکر اروميه می‌دهد:
«اضافه بر فرماندهان واحدهای کوچک ـ که اغلب آن‌ها عضو سازمان افسری حزب توده بودند ـ می‌توان سرهنگٍ ستاد صديق يحيوی (فرماندهء هنگ سوار و پادگان سلماس)، سرگرد يعقوبی (فرماندهء گُردان و پادگان قره‌تپه)، سرهنگ دوّم صالح نجات (فرماندهء هنگ پيادهء رزمی اروميه) و سرهنگ جاويد (رئيس رکن ۲ لشکر رضائيه و آجودان مخصوص شاه) را نام برد...»۵
سروان محمـّد جعفر محمـّدی در تأييد نظر سرگرد آذرنور بر نيرومندی سازمان افسری، چند مورد ديگر را که خود بر آنها آگاهی دارد، می‌افزايد. سروان محمـّدی می نويسد:
«چهار نفر از افسران سازمان با درجات سرهنگ دوّم پياده (فتح‌الله پهلوان)، سرگرد پياده (عنايت‌الله پهلوان)، ستوان يکم توپخانه (قدرت‌الله پهلوان) و ستوان يکم هوائی (کامبيز دادستان) از خاندان سلطنتی بودند. سروان مهدی همايونی (از گارد سلطنتی شاه) از افراد نفوذی در ميان کودتاچيان بود... سروان پولاد دژ، از افسران برجستهء رکن دو (اطلاعات) و از همکاران نزديک سرتيپ تيمور بختيار و بسيار مورد اعتماد و مُشير و مُشار او بود... ستوان يکم عبدالله مهاجرانی از اعضاء سازمان افسری با واحد تحت فرماندهی‌اش، محافظ سرلشکر زاهدی که خودِ او را اسکورت می‌کرد. مهاجرانی پس از لو رفتن سازمان، در زندان می‌گفت:
«هر موقع زاهدی می‌خواست بخوابد، مرا صدا می‌کرد و می‌گفت: عبدالله من نياز دارم دو سه ساعتی استراحت کنم، تو آماده هستی؟ و من جواب می‌دادم: «بخواب تيمسار! راحت باش!»... و تيمسار با آرامش کامل بخواب می‌رفت و من روی صندلی پشت اتاق او تا ساعت بيداری‌اش می‌نشستم و از او مراقبت می‌کردم»۶
هنگامی که زاهدی همراه با اسکورتش به اصفهان رفته بود، ليست افسران سازمان نظامی کشف می‌شود که نام عبدالله مهاجرانی نيز در شمار ِآنها بود. از تهران به اصفهان تلگرافی دستور داده می‌شود عبدالله مهاجرانی بازداشت شود. زاهدی متوحّش می‌شود و تصـّور می‌کند عليه او کودتائی رخ داده است از بازداشت عبدالله جلوگيری می کند. سپس از تهران تلگراف حضوری می‌شود و زاهدی در تلگراف‌خانه حضور می‌يابد و از جريان دستيابی به دفتر رمز اسامی افسران سازمان نظامی آگاه می‌شود که نام عبدالله مهاجرانی نيز در آن ثبت بود. همان دَم از عبدالله سئوال می‌کند جريان چيست، دستور بازداشت تو را می‌دهند؟ اگر چيزی هست الآن بگو تا کمکت کنم. عبدالله جواب می‌دهد: «تيمسار! من در هيچ جريان و سازمانی نيستم، سوءتفاهم است برطرف می‌شود». ۷
ستوان مهاجرانی، بازداشت و روانهء زندان می‌شود... او در دادگاه به حبس ابد محکوم شد و پس از ۵ سال از زندان آزاد گرديد و به تلافی ِ تيری که در مغز زاهدی شليک نکرده بود، به سفارش اردشير زاهدی، در سازمان امور استخدامی کشور، استخدام و در پايان، بازنشسته می‌شود. ستوان يکم مهاجرانی، خود می‌گويد:
ـ «تقريباً يک ماه بعد از ۲۸ مرداد با يک دسته از ژاندارمری، مأمور حفاظت سرلشکر زاهدی شدم. ولی محافظين نخست‌وزير کودتا از سه نيرو تأمين می‌شدند: لشکر گارد، شهربانی و ژاندارمری. من موقعی که زاهدی در باشگاه افسران مستقر شده بود مأمور انجام آن شدم. سازمان نظامی از مأموريت من باخبر بود، بخاطر ندارم که در بارهء ترور زاهدی به سازمان نظامی مطلبی گفته باشم. لکن با ايمانی که به هدف خود و حزب داشتم، اگر دستوری در اين مورد می‌رسيد اجرا می‌کردم. مثلاً: بعضی اوقات جلسهء هیأت وزيران در باغی ـ در قيطريه ـ تشکيل می‌شد که همگی در فضای باز،دور ميزی می‌نشستند و من روی تپّه‌ای که مُشرف به باغ بود، پشت مسلسل موضع‌گيری کرده و هیأت وزيران و نخست‌وزير در تيررس ِ آتش ِ من بودند.... و يا اينکه در سفری که زاهدی به اصفهان داشت، هنگام شب در منزل کازرونی بيتوته کرد و من تا صبح با سلاح در دست، پشت اطاق خوابش کشيک می‌دادم»۸
در برابر ِ اين «سپاه ِعظيم و رزم ديدهء توده‌ای‌ها»، دکتر مصدّق ـ بعنوان وزير دفاع ـ بخاطر عدم ارتباط با بدنهء ارتش ـ در بی‌اطلاعی يا بی‌خيالی حيرت‌انگيزی، با طعنه و تمسخر، به شاه گفته بود:
ـ «حزب توده حتّی يک تفنگ هم نداشت تا چه رسد به تانک [لذا] پناهندگی شاهنشاه در کلاردشت (رامسر) از ترس يک عده کمونيست ِ بی‌اسلحه و تانک، حاکی از کمال تهـّور و شهامت بود!»۹

علی ميرفطروس

زيرنويس ها:

۱- امير خسروی،ص۷۴۳
۲- اميرخسروی،صص۷۰۹- ۷۱۰
۳- اميرخسروی،صص۷۱۱ و ۷۱۲
۴- اميرخسروی،صص۷۱۲ و ۷۱۳
۵- اميرخسروی،ص۷۱۳
۶- اميرخسروی،ص۷۱۵
۷- اميرخسروی،ص۷۱۵
۸- اميرخسروی،ص۷۱۶
۹- خاطرات،۳۷۹

No comments:

Post a Comment