Tuesday, January 26, 2010

امروز فقط اتحاد برای آزادی الاهه بقراط

برای مهار این جنبش تنها یک کمند وجود دارد: فضای باز سیاسی که نخستین گام اش همانا آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی است. اگر قرار باشد معامله ای در بالا صورت گیرد، باید معامله گران را واداشت که بر سر تأمین خواست های مردم و جنبش اعتراضی آنها باشد و نه بر سر قربانی کردن آن. در این شرایط، پیروزی تاریخی از آن نیرویی خواهد بود که راز این جنبش را که فراگیر بودن آن بر بستر گفتگو و آشتی همگانی و ملی برای ساختن یک ایران آزاد و آباد است، درک کرده باشد. وگرنه صدها بیانیه و دهها اتاق فکر و هزاران سخنرانی در اینجا و آنجا درست مانند توپ و تانک رژیم، اثر و نفوذی در این جنبش نخواهد داشت.

*****

رضایت و آرای نود درصد به بالا تنها در ساختارهای خودکامه و جوامع بسته وجود دارد. در ساختارهای دمکراتیک و جوامع باز رضایت ها نسبی است و آرا پیرامون پانزده تا در بهترین حالت شصت یا هفتاد درصد دور می زند و توافق به معنای ائتلاف بر سر اهداف مشترک با حفظ اختلاف فکر و حتی روش است. این یعنی آزادی همه و محدودیت کسانی که می خواهند آزادی دیگران را سلب کنند.

عقل و آرمان

توافق و ائتلاف بر سر اهداف مشترک نیز خود به یک بستر و زمینه روشن و صریح نیاز دارد.

همراه با تجربه انقلاب اسلامی و با فروپاشی اتحاد شوروی و هم چنین تجربه هایی که جوامع باز در کشورهای سرمایه داری از سر گذرانده و می گذرانند، به تدریج روشن شد که یک «ایران آزاد و آباد» تنها با تکیه بر اصول شناخته شده دمکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر می تواند پی ریزی شود.

جمهوری اسلامی اما تلاش می کرد تا در تمام این سالها خود را به مثابه نظامی که سرنوشت ایران است، به جهان و به خود ایرانیان بقبولاند. در شرایطی که جامعه در سکوت و رکود بسر می برد و در شرایطی که «روشنفکران» و «نخبگان» زیر نام «ملی» و «مذهبی» و «چپ» و «راست» هر بار در باغ سبز به جامعه ای نشان می دادند که هر سال جوانتر می شد و توقعاتش مرزهای تنگ و محدود نظام جمهوری اسلامی را زیر پا می گذاشت، چقدر هشدار و گفتار از سوی کسانی که به روزهای اعتراض و خیزش یقین داشتند بدون آنکه دلیلی «روشنفکرپسند» برای ناگزیری فرارسیدنش داشته باشند، دشوار و مأیوس کننده به نظر می آمد. در شرایطی که همه «عاقل» و «واقع گرا» می نمایانند و فریاد «سیاست عملی »شان گوش ها را کر می کند، گفتن از روزهای تغییر ناگزیری که فرا خواهد رسید، بیش از هر چیز «جنون» و «آرمان گرایی» و «خیالبافی» و حتی «انقلابی گری» به شمار می رفت. ولی آن روزها در برابر چشمان حیرت زده همگان فرا رسید. عاقلان و واقع گرایان برای پیشبرد سیاست عملی شان رفتند «رأی» دادند که به جای احمدی نژاد، موسوی بیاید و اوضاع یک کمی بهتر شود، ولی نمی دانستند با آن رأی، این «جنون» و «خیالبافی» و چه بسا «انقلاب آرمانگرایان» است که تحقق می یابد!

ولی چرا؟ چرا چنین شد؟ زیرا «عاقلان» و «واقع گرایان» که فکر می کردند بر «هنر ممکنات» تسلط دارند، فکر نکردند در «سیاست عملی» نیز مانند هر بازی دیگر در سیاست، همواره دست کم دو طرف وجود دارد! آن ها آن طرف بازی انتخابات غیرآزاد و غیردمکراتیک، یعنی حکومتی را که عزم جزم کرده بود (و حتی به صراحت از زبان خود خامنه ای و در تبلیغات روزانه اش گفته بود) تا رأی مردم را حتی در یک انتخابات نیم بند و غیردمکراتیک به حساب نیاورد، ندیدند! و یا نخواستند ببینند! عقل و واقع گرایی و «رئال پلیتیک» تنها زمانی کاربرد دارد که «همه» بازیکنان تا حدی عاقل و واقعگرا باشند. چیزی که در جمهوری اسلامی هرگز وجود نداشته است.

گفتگو و آشتی

امروز نیز بازی چند طرف دارد و برخی نمی خواهند ببینند. هفت ماه پیش، مردم را دیدند و عزم حکومت را ندیدند. امروز حکومت را می بینند و عزم مردم را نمی بینند.

حکومت اما در این میان چه کرده و چه می کند؟ حکومت خود را، دست کم تا هفت ماه پیش، قدرقدرت و مقبول و محبوب و مشروع می شمرد. همواره «امت» را می دید که یک بار برای همیشه با او «بیعت» کرده و از آن پس گوسفندوار از او تبعیت می کند. حکومت ملت بودن آن امت را ندید. ندید ملتی که هر سال جوانتر می شود، در حال به خاک سپردن خیال فرسوده و چروکیده ای به نام امت است که زاییده تفکر «امام خمینی» و نظام «ولایت فقیه» بود. امتی که در حقیقت، هرگز، حتی با انقلاب اسلامی نیز به دنیا نیامد. نطفه اش ناقص بود و بدون آنکه فرصت پیدا کند حتی به جنین تبدیل شود، فاسد گشت. و این نخستین بار نبود که ایرانی در تبدیل شدن به «امت» شکست می خورد. چه شکست شیرینی! درست همانگونه که هرگز به «خلق» تبدیل نشد.

امروز پس از هفت ماه که «جنبش سبز» چون اسبی سرکش به سوی «بهمن» می تازد و هر کسی تلاش می کند آن را به سود خود مهار کند، آیا همه همدیگر را می بینند؟! آیا می بینند که در این جنبش «همه» هستند؟ می بینند که به اسم دین و امام و قانون اساسی و انقلابی که سی سال پیش کردند، نمی توانند سر جنبش را به سوی جمهوری اسلامی کج کنند؟ می بینند که به اسم دمکراسی و حقوق بشر و جدایی دین از حکومت، نمی توانند دست به خشونت و انتقام بزنند؟ آیا بازوان گشوده زنان و جوانان را می بینند که افراد نیروی انتظامی و بسیجی را در پناه خود می گیرد تا از خشم جمعیت در امانش بدارد؟ آیا می بینند با هر اما و اگری که بر سر چرایی شکل گیری این جنبش می نهند و با هر محدودیتی که بر سر فراگیری آن مطرح می کنند، چگونه بی تاب می شود و با کمترین امکاناتی که در اختیار دارد، سرکشی می کند؟ برای مهار این جنبش تنها یک کمند وجود دارد: فضای باز سیاسی که نخستین گام اش همانا آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.

اگر قرار باشد معامله ای در بالا صورت گیرد، باید معامله گران را واداشت که بر سر تأمین خواست های مردم و جنبش اعتراضی آنها باشد و نه بر سر قربانی کردن آن. حتی اگر در شب 22 خرداد، میرحسین موسوی یا مهدی کروبی به عنوان رییس جمهوری اسلامی برنده می شد، سوخت و ساز جامعه و مطالبات اجتماعی و اقتصادی آن به مرحله ای رسیده بود که بی تردید جنبش اعتراضی، لیکن به شکلی دیگر بروز می کرد. وقتی شعار «تغییر» بر لب جامعه جاری می شود، و نامزدها را وا می دارد تا برای جلب آرای مردم، آن را تکرار کنند، به این معنی است که شرایط بروز یک خیزش، یک چالش، یک رودررویی در بطن جامعه پرورده شده است.

آنچه نامزدهای انتخاباتی در تبلیغات خود درباره «تغییر» در سر داشتند، موضوع دیگریست. لیکن آنچه جامعه از «تغییر» می فهمید، دست کم در طول هفت ماه گذشته روشن و شفاف شده است. اعلام پیروزی احمدی نژاد در آن رأی گیری، سبب شد تا این شفافیت سریع تر صورت گیرد: یک حکومت عرفی و سکولار که در آن دین از دولت از جدا باشد تا راه برای تأمین آزادی های مبتنی بر دمکراسی و حقوق بشر باز شود. این امر در نظام ولایت فقیه که فقط «مطلقه» نباشد یا «مشروطه» باشد و یا «شورایی» باشد، امکان ندارد. رژیم با هر فشاری که بر جنبش آزادی- و دمکراسی خواهانه مردم تحمیل می کند، ضرورت گذار به یک حکومت غیردینی را بیش از پیش به نمایش می گذارد. این ضرورت به نوبه خود، لزوم همبستگی و اتحاد عمل را با حفظ همه اختلافات و تنوع اندیشه ها به میان می کشد. اتحادی که فراگیر و همگانی است و ایرانیان را به دلیل تعلق های مختلف از یکدیگر جدا نمی کند، بلکه علیه هرگونه تبعیض و جداسازی و به دنبال خیر همگانی است. ایرانیان خارج از کشور این امکان را دارند تا این اتحاد عمل را به ویژه با مشارکت زنان و جوانان، یک جامه نمادین بپوشانند. جنبش آزادی- و دمکراسی خواهی در ایران امروز در موقعیتی هست که بتواند با نافرمانی مدنی و عدم خشونت، حکومتی را که به نظر می رسد از اقدام به هیچ گونه خشونتی علیه مردم پروایی ندارد، به عقب نشینی واداشته و ایجاد یک فضای باز سیاسی را به آن تحمیل کند. ناگفته نباید گذاشت که در میان شخصیت های سیاسی ایران، نخستین بار رضا پهلوی بود که در اواخر دهه شصت شعار نافرمانی مدنی، مبارزه مسالمت آمیز و بدون خشونت و سپس «امروز فقط اتحاد» را مطرح کرد. آنچه نیز «جنبش سبز» نامیده می شود، در کلی ترین و اصلی ترین وجوه خود حامل چنین تفکر و هدفی است. قدرت این تفکر فراگیر است که سیاست ارعاب و خشونت رژیم را بی اثر ساخته و جنبش را سر پا نگاه داشته است. اگر این جنبش تنها به دنبال یک فکر و هدف محدود می بود، در همان نخستین روز بر اثر سرکوب وحشیانه خاموش می شد. کما اینکه رژیم با همین روش، گروه ها و اندیشه های مختلف را جداجدا سرکوب و از صحنه سیاست خارج کرد.

امروز هر حرف یا اقدامی که در نفی یا تحریف مضمون جنبش اعتراضی مردم بر زبان آید و به کار گرفته شود، این واقعیت انکارناپذیر را درک نکرده که هیچ کس در تظاهرات و اعتراضات مسالمت آمیز، درد و اشک ناشی از ضربات باتوم و گاز فلفل را تحمل نمی کند، موقعیت اجتماعی و شغلی خود را به خطر نمی اندازد، و خطر دستگیری و زندان و شکنجه و مرگ و حتی کشته شدن در خیابان را به جان نمی خرد که «این» برود و «آن» بیاید. یا نظام «اصلاح» شود! یا ولی فقیه «مشروطه» شود! یا به «دوران طلایی امام خمینی» برگردد! یا «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر» که تا کنون هم چیزی جز این نبوده، بماند!

در این شرایط، پیروزی تاریخی از آن نیرویی خواهد بود که راز این جنبش را که فراگیر بودن آن بر بستر گفتگو و آشتی همگانی و ملی برای ساختن یک ایران آزاد و آباد است، درک کرده باشد. وگرنه صدها بیانیه و دهها اتاق فکر و هزاران سخنرانی در اینجا و آنجا درست مانند توپ و تانک رژیم، اثر و نفوذی در این جنبش نخواهد داشت. امروز فقط اتحاد برای آزادی می تواند هم به آن جنبش و هم به شخصیت هایی مانند آقایان موسوی و کروبی و هم به نیروهایی که می خواهند در این صف آرایی تصمیم نهایی بگیرند، یاری برساند و تکلیف جهان را نیز با مردم و حکومت ایران روشن سازد.

14 ژانویه 2010

No comments:

Post a Comment