Wednesday, January 13, 2010

هزاران سال جنس دوم

جلد اول کتاب «جنس دوم» در ژوئن 1949 منتشر شد و بیست و دو هزار نسخه از آن در هفته اول به فروش رفت. بخشهایی از جلد دوم نیز در ماهنامه «له تان مدرن» که به مدیریت ژان پل سارتر منتشر می شد، چاپ شدند. سیمون دوبوووار در این باره می گوید: «آنها را مثل ورق زر می بردند ولی در حالیکه صورتهایشان را می پوشاندند، می خواندند».

دوبوووار به هنگام نوشتن این کتاب که دو سال صرف تحقیق و بررسی آن کرده بود، چهل سال داشت. وی می نویسد: «در چهل سالگی، کشف ناگهانی و وجهی از دنیا که آشکارا به چشم می خورده و آدم آن را نمی دیده، شگفت آور و برانگیزنده است».

«جنس دوم» در دو جلد و هفت قسمت تنظیم شده است که در فصول گوناگون از زوایای تاریخی، اجتماعی، فلسفی و روانی به پدیده «زنانگی» و مضامینی چون: اسطوره ها، کودکی، جوانی، آشنایی جنسی، زنان همجنس گرا، زنان شوهردار، روسپیان، بلوغ و سالخوردگی، زنان خودشیفته، عاشق و مستقل می پردازد. دوبوووار در مورد اینکه چگونه نوشتن «جنس دوم» در ذهن او شکل گرفت می گوید: «هنگامی که خواستم از خودم سخن بگویم، متوجه شدم که بایستی به وضعیت زن بپردازم». این جمله را بدین گونه نیز می توان معنی کرد که او هنگامی که از وضعیت زنان می نویسد، در واقع از خود نیز سخن می گوید.

سیمون دوبوووار پس از انتشار «جنس دوم» از چپ و راست مورد حمله قرار گرفت. کلیسای رم کتاب را تحریم کرد و راستها به دلیل «تجاوز» دوبوووار به حریمی که تا کنون هیچ زنی پروای آن نکرده بود در مقالات و کتابهایی چند شدیدا به او حمله کردند. چپها نیز با وجودگرایش چپِ سیمون دوبوووار و گوشه چشمی که وی به مارکسیسم داشت، به این دلیل که او با مطرح ساختن موضوعات مربوط به زنان «مبارزه طبقاتی» را در سایه قرار می دهد، وی را بی نصیب نگذاشتند. در این میان برخی او را «با شهامت» خواندند و او در خاطرات خود با شگفتی می پرسد: «چرا شهامت؟» برخی دیگر او را بی نزاکت نامیدند. بعضی ها وعده می دادند در مورد او افشاگری کنند و برخی دیگر او را به صفاتی چون: ارضا نشده، سرد مزاج، حشری، دچار اختلال عصبی، زنِ مرد صفت، محروم از هماغوشی کامل، حسود، یک ترشیده آکنده از عقده های حقارت نسبت به مردان و زنان و... ملقب ساختند. او حتا در میان دوستانش نیز خشم برانگیخت. دوستی که یک دانشگاهی مترقی بود، کتاب وی را نیمه کاره به گوشه اتاق پرتاب کرد و آلبر کامو او را متهم ساخت که «نرینه فرانسوی» را مسخره کرده است.

دوبوووار می نویسد: «کامو نمی توانست این فکر را تحمل کند که توسط زنی مورد سنجش و داوری قرار گیرد... اغلب این مردان هر آنچه را من درباره سردمزاجی زنان نقل کرده بودم، به عنوان دشنامی شخصی در نظر گرفتند. آنها علاقه داشتند تصور کنند که لذت را بنا بر میل خود اعطا می کنند. شک کردن در این باره، به معنای اخته کردن آنها بود».

بسیاری از مردها نیز گفتند که او حق ندارد از زنان حرف بزند چرا که کودکی به دنیا نیاورده است و دوبوووار زیرکانه می پرسد: «اما خودشان چطور؟»

شاید هیچ نویسنده ای به اندازه سیمون دوبوووار که بی تردید یکی از بارزترین اندیشمندان سده اخیر است، به دلیل مضمون کتابش این چنین آماج توهین و رکیک ترین جملات و افتراها قرار نگرفته باشد.

کسانی که خاطرات سیمون دوبوووار را خوانده باشند، می دانند که وی در زندگی شخصی، موجودی برتر از آن «جنس دوم» است که در کتاب خویش به آن پرداخته است. او معاشرِ مردانی بود که برای وی حقوقی بیش از حقی که جامعه برای زنان قائل بود، می شناختند و اگر بخواهیم اصطلاح خود دوبوووار را به کار گیریم، او از نظر اجتماعی یک «نرینه افتخاری» به حساب می آمد.

«جنس دوم» و جنس دیگر

تلاش فردی سیمون دوبوووار برای تطبیق با پیرامون مردانه، تلاشی بود برای غلبه بر ضعفهایی که وی آنها را «عیوب زنانگی» می نامید. از نظر دوبوووار «زنِ «زنانه» را جامعه می آفریند و نه طبیعت». دوبوووار از دنیای زنانه، حکمت زنانه، فضائل زنانه نام می برد و می نویسد: «اما او [دختر بچه] پیش از آنکه زن شود، موجودی بشری است». او پیشاپیش بار منفی ای را که فرهنگ و تاریخ مذکر به پدیده زنانگی و هر آنچه را که «زنانه» ارزیابی می شود، تحمیل کرده است می پذیرد و سپس تلاش می کند تا چهره زنان را با نزدیک ساختن آنان به مردان از آن بپیراید. او توجه ندارد که زنانگی و بشریت همسان و همزمانند، درست مانند مردانگی و بشریت!

به این دو نتیجه گیری در کتاب «جنس دوم» توجه کنید: «اما زن «امروزی» ارزشهای مرد را قبول دارد. او توقع دارد که همانند مردها فکر کند، عمل کند، اقدام کند، بیافریند، او به جای آنکه در صدد بلعیدن آنها برآید، تأکید می کند که برابر آنهاست» و «تا زمانی که مردان و زنان یکدیگر را به عنوان افراد مشابه به رسمیت نشناسند، یعنی تا وقتی که زنانگی به عنوان زنانگی وجود داشته باشد، ستیز ادامه خواهد یافت».

ابتدا این پرسش مطرح می شود که چرا زن نباید مثل خودش فکر کند، عمل کند، اقدام کند و بیافریند؟ و بعد پس از این یادآوری که این زنان هزاران سال است مردها را به رسمیت شناخته اند، باید پرسید چرا نباید هر دو جنس یکدیگر را نه به عنوان افراد مشابه، بلکه به منزلهه دو جنس متفاوت به رسمیت بشناسند؟ به چه دلیل زنانگی نباید وجود داشته باشد؟

این همان نکته مهمی است که ویرجینیا وولف نویسنده توانای انگلیسی بسی پیش تر از سیمون دوبوووار به درستی شناخت و در آثار خویش نیز بر آن تأکید نمود: پذیرفتن تفاوتهای دو جنس و تأکید بر زنانگی.

دوبوووار وقتی از عدم شباهت دو جنس سخن می گوید، منظورش تبعیض های موجود است: «آنچه من مورد تأکید قرار داده ام این است که این عدم شباهت از مقوله فرهنگی است و نه طبیعی».

برابری و یا تبعیض مفاهیمی اجتماعی و حقوقی هستند، حال آنکه تفاوت پدیده ای است طبیعی و ورای ارزشداوریهای اجتماعی. از همین نکته، یعنی التقاط در مفهوم تفاوت هویتی و تبعیض اجتماعی (برابری حقوقی) است که دوبوووار در معنای «من» و «دیگری» نیز دچار التقاط می شود و تا آنجا پیش می رود که می گوید: «این امری مطمئن نیست که «دنیاها و اندیشه ها» یی او از دنیای مردان متفاوت باشد، زیرا او با شبیه گرداندن خود به مردهاست که خود را می رهاند». دوبوووار می خواهد که همه خود را «من» یا در حقیقت همان «مرد» بدانند بدون «دیگری». او معتقد است که اشکال در همین است که مرد، زن را به منزله «دیگری» در نظر می گیرد. این التقاط در دیدگاه ویرجینیا وولف وجود ندارد.

به نظر می رسد اگر دوبوووار نیز نگرش تاریخی – فلسفی خویش را از زهر ایدئولوژیک کاملا می پیراست، دچار چنین التقاطی نمی شد. شاید به همین دلیل و بر اساس تعریفی که دوبوووار از دیگری ارائه داده است، مترجمان آلمانی کتاب او را که صریح و روشن «جنس دوم» نام دارد به «جنس دیگر» ترجمه کرده اند. حال آنکه معنای «جنس دوم» خواه ناخواه پایگان (هیرارشی) جنسی را در بر دارد در حالی که «جنس دیگر» مفهومی طبیعی، با هویت و بدون ارزشداوری است. اصطلاح «نیمه دیگر» نیز که توسط برخی در مورد جنس زن به کار می رود، تنها یک کمیت بدون هویت است.

نکته دیگر آنکه اگر ما ایرانیان در ستایش زیبایی های اصفهان این شهر را در مثال «نصف جهان» می نامیم، پژوهشگران این سوی دنیا، اروپا و غرب را واقعا معادل همه جهان می دانند و اگرچه «جنس دوم» نیز مانند بیشتر پژوهشهایی که در غرب تولید می شوند، «غرب» را به جای تمام جهان قرار می دهد، لیکن باید گفت تا کنون کتابی با چنین گستره و ژرف نگری در مورد فرهنگ مذکر و موضوع زنان منتشر نشده است. «جنس دوم» پژوهشی است ارزنده که دست کم یک بار می باید آن را خواند.

الف. ب.

کیهان 16 اردیبهشت 1378

1999

No comments:

Post a Comment