Tuesday, January 12, 2010

علی ميرفطروس: کار روشنفکر، فرهنگ سازی نه سیاست بازی

علی ميرفطروس: کار روشنفکر، فرهنگ سازی نه سیاست بازی

روی جلد کتاب برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز
روی جلد کتاب برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز
علی میرفطروس نامی آشنا در عرصه فرهنگ از زمان های دور و از قبل از انقلاب است. تا زمان انقلاب، حدود ده سالی می شد که می نوشت و مانند تمام انقلابیون آن وقت ها "سرود آنکه گفت نه" سر می داد، و درباره "منصور حلاج" و "جنبش حروفیه و پسیخانیان ( نقطویان)" قلم می زد و درآنها پاره ای مباحث و ماجراهای تاریخی ایران را بر اساس دیدگاههای ایدئولوژیک بر می رسید.

اکنون با پشت سرگذاشتن تجربه انقلاب، که او را نیز مانند بسیاری از روشنفکران ایرانی عازم خارج از کشور کرده، از باز اندیشی در افکار گذشته و البته باز هم از تاریخ می گوید و جالب تر اینکه در تمام این راه درازی که پیموده به گفته دوست و دشمن صداقت خود را حفظ کرده است.

"برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز" شامل چهار گفتگو با مجله تلاش و یک گفتگو با روزنامه نیمروز و دو مقاله است که یکی از آنها قبلا در فصلنامه کاوه منتشر شده است. در اینجا به صورت نمونه وار به برخی از آنها نگاهی می افکنیم.

در "برخی منظره ها..." - مقاله ای که عنوان کتاب نیز از آن برگرفته شده - میرفطروس به افکار تنی چند از روشنفکران دینی می پردازد و از آن میان بر افکار هاشم آغاجری و اکبر گنجی تمرکز می کند.

درباره افکار هاشم آغاجری نخست توضیح می دهد که او نیز مانند دکتر شریعتی و بسیاری دیگر از روشنفکران دینی معتقد به این امر است که "اسلام ذاتی" با "اسلام تاریخی" فرق دارد.

روشنفکران دینی معتقدند که اسلام، در ابتدای کار دارای همان ماهیتی نبوده که در طول تاریخ و در تعامل با مسائل سیاسی و اجتماعی پیدا کرده است، و از این امر به عنوان اسلام تاریخی و اسلام حقیقی ( اسلام راستین ) یاد می کنند.

عکس از سايت علی ميرفطروس
علی مير فطروس

میرفطروس بخشی از سخنان آغاجری را از سخنرانی معروفش که موجب دردسرهای فراوان برای او شد، نقل می کند و می نویسد که از نظر او "اسلام تاریخی"، حاصل « استنباط ها، فهم ها، درک ها و سنت ها و عرف های نسل های گذشته است و فهم ها و درک ها و استنباط های علمای دوره های گذشته، ربطی به اسلام ندارد ».

سپس به وارد کردن ایرادات خود به استدلال آغاجری می پردازد و می پرسد « اگر فهم ها و درک ها و استنباط های شخصی علمای دوره های گذشته، ربطی به اسلام ندارد، پس چگونه فهم و درک شخصی ایشان، امروز می تواند ملاک و معیار اسلام راستین باشد؟! این تفسیر به رأی آیا خود نوعی اسلام تاریخی نیست؟ ».

اما در چشم علی میرفطروس افکار اکبر گنجی از لون دیگری است و این جنس و رنگ متفاوت را از همان آغاز با چند جمله آرتور کستلر از کتاب "ظلمت نیمروز" نشان می دهد: « ما برای شما پیام آور راستی و حقیقت بودیم، ولی این پیام ها در دهان های مان به دروغ تبدیل شدند. ما برای شما آزادی به ارمغان آوردیم که در دستان ما به شلاق تبدیل شد. ما ... ».

آنگاه به مقایسه مختصر افکار گنجی با دیگر روشنفکران دینی از جمله سعید حجاریان می پردازد و می نویسد: « برخلاف سعید حجاریان که انقلاب اسلامی را انقلاب مدرنیته علیه مدرنیزاسیون می نامد، اکبر گنجی از انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب ضد مدرنیته که نوستالوژی جهان گذشته را داشت » یاد می کند.

میرفطروس همچنین اکبر گنجی را در زمینه روشنفکری دینی با خود هم عقیده می یابد که گفته است « روشنفکری دینی وجود ندارد زیرا که روشنفکری به عقلانیت [است] و عقلانیت با تعبد به کس یا کسان و متن یا متون خاصی منافات دارد».

ميرفطروس درباره هاشم آغاجری (عکس) توضیح می دهد که او نیز مانند دکتر شریعتی و بسیاری دیگر از روشنفکران دینی معتقد به این امر است که "اسلام ذاتی" با "اسلام تاریخی" فرق دارد

اما مهمترین نکته ای که در مقاله "برخی منظره ها و ..." وجود دارد به نظر می رسد مقایسه روشنفکری دوران مشروطه با روشنفکران دوره های بعد باشد. او درک و دریافت پر مغزی در این زمینه ارائه می دهد و می نویسد « روشنفکران جنبش مشروطیت اساساً در پی کسب قدرت سیاسی نبودند بلکه ضمن خواست کنترل قدرت سیاسی ... به دنبال گسترش آموزش و پرورش و استقرار جامعه مدنی بودند. آنان بیشتر تحت تأثیر اندیشمندان لیبرال اروپایی (مانند ولتر، ژان ژاک روسو و منتسکیو) قرار داشتند».

تداوم همین درک و دریافت و نگرش، در گفتگو با نیمروز به این نتیجه می رسد: کار روشنفکری هرچند با سیاست آمیخته است اما وظیفه او بیشتر فرهنگ سازی است نه سیاست بازی.

در مصاحبه با نیمروز از همان عنوان مطلب می فهمیم که میرفطروس معتقد است از «روشنفکری دینی به آزادی و دمکراسی» راهی وجود ندارد. در این گفتگو باز هم افکار دکتر شریعتی و روشنفکران دینی دیگر زیر ذره بین قرار می گیرد.

این یکی از تازه ترین گفتگوهای میر فطروس است که به کتاب راه یافته، و نشان می دهد که وی هنوز به تفاوت ها و تغییراتی که بین افکار دکتر شریعتی و روشنفکران دینی این سالها پدید آمده نپرداخته است.

به نظر می رسد باورهای روشنفکران دینی در طول بیست سال اخیر تغییرات زیادی به خود دیده باشد. از جمله اینکه آنان از حکومت دینی همواره بیشتر فاصله گرفته اند. نیز این نکته را نمی توان فراموش گذاشت که روشنفکران دینی در طول سالهای اخیر که روشنفکران سکولار از کمترین امکانات برخوردار نبوده اند، به عنوان بخشی از روشنفکری ایران بار سنگینی بر دوش داشته اند.

هر چهار گفتگوی مجله تلاش که در هامبورگ منتشر می شود، دارای نکات نغزی هستند اما از آن میان گفتگوی مربوط به 28 مرداد، به لحاظ درک و دریافت تازه و گریختن از تکرار همه آن چیزهایی که پیش از این طوطی وار به ما آموخته اند، درخشان است.

میرفطروس معتقد است که تاریخ اجتماعی ایران تاریخ عصبیت ها و عصبانیت هاست که در این اواخر با تاریخ حزبی و تاریخ ایدئولوژیک هم آمیخته شده است. «روشن است آنجا که عواطف و احساسات و عصبیت های سیاسی – حزبی حاکم باشد جایی برای انصاف، اعتدال و عقلانیت سیاسی باقی نمی ماند... ما سالهاست که در این فضای وهم آلود یزدان و اهریمن نفس می کشیم و با شخصیت های دلخواه خویش حال می کنیم! ».

به همین جهت است که شخصیت های دلپسندمان « آنچنان پاک و بی بدیل و بی عیب اند که تن به امامان معصوم و قهرمانان صحرای کربلا می زنند ( مانند میرزا تقی خان امیر کبیر و دکتر محمد مصدق ) و برعکس شخصیت های نادلپسند مان آنچنان سیاه و ناپاک و نابکارند که فاقد هرگونه خصلت نیکوی انسانی یا عملکرد مثبت اجتماعی می باشند (مانند رضاشاه و محمدرضاشاه و قوام السلطنه و ... ) ما میراث خوار یک تاریخ عصبی و عصبانی هستیم و به همین جهت است که همواره حال و آینده را فدای این گذشته عصبی و ناشاد کرده ایم ».

کتاب از ابتدا تا انتها نشان از جان بی قرار نویسنده ای دارد که از باز اندیشی در افکار گذشته خود دریغ نمی ورزد و در تغییر به سمت کمال و فهم درست با خود همان رفتاری را می کند که از دیگران انتظار دارد.

مشخصات کتاب

برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز
علی میرفطروس
نشرفرهنگ ( کانادا )
چاپ اول 2004

No comments:

Post a Comment