Wednesday, January 13, 2010

تغییر تاریخی در راه است الاهه بقراط

برخی انقلاب را معادل یک روند خونین و خشونت بار و اصلاح را معادل روندهای مسالمت آمیز و صلح جویانه قرار می دهند. لیکن قتل های زنجیره ای در دوران «اصلاحات» و به ویژه رویدادهای اخیر نشان داد که گاه «اصلاح» می تواند بسی خونین تر از «انقلاب» باشد. تازه حوادث اخیر، پیامد اعتراضات کاملا مسالمت آمیز به نتیجه یک اقدام کاملا قانونی است: شرکت در انتخابات! مگر اصلاح طلبانه تر از شرکت در انتخابات هم ممکن است؟! واقعیت این است که مدافعان «اصلاحات» مفهوم سیاسی «اصلاح» را نمی شناسند و آن را فقط در «عدم سرنگونی» تعریف می کنند.

*****

حالا شما اسمش را هر چه دلتان می خواهد بگذارید: اصلاح، انقلاب، گذار مسالمت آمیز، جنبش سبز و یا درخت گیلاس! این نامگذاری و اعتقاد به این یا آن نام یا اصرار بر این یا آن راه و روش، هیچ تغییری در آنچه در حال روی دادن است و نتایج آن، نمی دهد! این تقدیرگرایی و گردن نهادن بر سرنوشت نیست چرا که تقدیر و سرنوشت هرگز بدون دخالت مجموعه عواملی که آنرا رقم زده است، نمی تواند شکل گیرد. هم «اصولگرایان» و هم «اصلاح طلبان» چشم بر این عوامل بسته اند. «اصولگرایان» اساسا آن را انکار می کنند و فکر می کنند در بهترین شرایط ممکن بسر می برند. «اصلاح طلبان» در بهترین حالت، درباره پیامدهای آن عوامل که به صورت ناهنجاری های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بروز کرده است، افشاگری می کنند تا حریف و رقیب را از میدان به در کنند. سود و زیان هر دو به مردم نیز می رسد. مردمی که تا کنون در برابر سرکوب شدید و با کمترین امکانات توانسته اند از این جنگ قدرت، بهترین سود را ببرند که کمترین آن همانا توجه افکار عمومی جهان و برهم ریختن تصویری بود که از آنها در ذهن جامعه بین المللی نقش بسته بود.

اصلاحات انقلابی

جنگ، جنگ قدرت است. در این تردیدی نیست. مهدی کروبی در نخستین پیام ویدئویی خود (4 آبان) که پس از حمله به وی در نمایشگاه مطبوعات (1 آبان) پخش شد به یک نکته بسیار مهم اشاره کرد. وی با اشاره به «دو بال نظام» (به قول خامنه ای) و تهدیدات طرف مقابل گفت: «تنها وقتی که یا هر دو در قدرت باشند و یا هیچ کدام در قدرت نباشند، آن وقت معلوم خواهد شد که چه کسی باید توبه کند!» ترازوی نظام جمهوری اسلامی که زمانی با مشارکت «دو بال نظام» در قدرت به یک توازن نسبی از جمله در تقسیم منابع سیاسی و اقتصادی رسیده بود، امروز به جایی رسیده که برای کسب آن توازن یا هر دو باید در قدرت باشند (برای این بازگشت الزاما باید از «اصلاح طلبان» دلجویی شود و عده ای از اصولگرایان قربانی شوند و «توبه» کنند، پس حرف کروبی درست است) و یا اینکه هیچ کدام در قدرت نباشند! آن وقت دامنه «توبه» از جمهوری اسلامی فراتر رفته و «اصولگرایان» باید در پیشگاه مردم «توبه» کنند چرا که بسیاری از «اصلاح طلبان» با دفاع امروزین خود از حقوق مردم، با آنها همراه شده اند که در این صورت باز هم حرف کروبی درست است! در حالت اول، جنگ قدرت با تقسیم دوباره، برای مدتی به توازن و صلح می انجامد (بدون در نظر گرفتن نقش مردم و شرایط انفجاری جنبش اعتراضی) و در حالت دوم، با خلع این دو از قدرت، اساسا جنگ قدرت آنها به پایان می رسد، و مهدی کروبی این را هم پیش بینی کرده است.

در این میان، مرغ برخی «اصلاح طلبان» نیز مانند مرغ «رهبر» یک پا دارد. آنها حاضرند مضمون «اصلاح» را تغییر دهند و حتی آن را چنان تعریف کنند که از آن چیزی جز نتایج انقلابی حاصل نشود، لیکن حاضر نیستند از «اصلاح» کوتاه بیایند حتی اگر آن را «اصلاحات انقلابی» بنامند آن هم در شرایطی که «اصلاحات» بدون پسوند «انقلابی»، در چهارچوب جمهوری اسلامی به اینجا رسید که می بینید، حال تصور کنید «اصلاحات» با پسوند «انقلابی» آن هم باز در چهارچوب جمهوری اسلامی ممکن است به کجاها برسد!

برای دریافت اینکه شعار «اصلاحات» تا چه اندازه می توانست و می تواند واقعی باشد، کافیست نگاهی به پیامدهای «انتخابات» 22 خرداد انداخت. مشارکت 85 درصدی در آن «انتخابات» به سود همه تمام شد، جز کسانی که معتقد به «اصلاح» رژیم هستند! از یک سو، رژیم از آن به سود تبلیغات خود بهره برداری کرد و مدعی شد رأی دهندگان همگی از وفاداران نظام هستند. ولی از سوی دیگر، این مشارکت به سود آن سیاست و فکری تمام شد که به دلایلی که حالا دیگر گویا بر همگان روشن شده است، آن را تحریم کرده بودند! فقط کافی است به چرخش قلم ها و زبان ها توجه کنید حتی زمانی که همچنان بر «اصلاح» اصرار می ورزند! به این می گویند بازی نغز روزگار! اگر منظور از «اصلاح» رژیم آن چیزیست که از 22 خرداد به بعد حاصل شد، یعنی گسترش جنبش های اعتراضی و تعمیق مطالبات دمکراتیک جامعه، در این صورت به نظر می رسد همه، جز رژیم و وابستگانش، طرفدار سرسخت «اصلاحات» باشند! اما بخش سرکوب و شکنجه و توبه و قتل و تجاوز را که پیشینه اش به قتل های زنجیره ای می رسد، معلوم نیست در کجای «اصلاحات» و ادعای تزیینی مسالمت و عدم خشونت باید جای داد!

انقلاب اصلاحی

من بارها درباره تحریف مفاهیم از سوی وابستگان و دلبستگان جمهوری اسلامی (از جمله در طیف چپ سنتی) نوشته ام. واقعیت نشان داد که تعاریف آنها به واقع جز تحریف نیست. برای مثال آنها انقلاب را معادل یک روند خونین و خشونت بار و اصلاح را معادل روندهای مسالمت آمیز و صلح جویانه قرار داده و می دهند. هم قتل های زنجیره ای و کشتارهای خارج از کشور که همزمان با نظریه های «استحاله» و «اصلاح» صورت گرفت و هم به ویژه رویدادهای اخیر نشان داد که گاه «اصلاح» می تواند بسی خونین تر از «انقلاب» باشد. انقلاب های بدون خشونت کشورهای بلوک شرق را که به تغییر نظام سیاسی و اقتصادی آنها انجامید (و این رویداد که از فروپاشی نظام این کشورها حاصل شد قطعا اسمش انقلاب است و نه اصلاح!) مقایسه کنید با تلاش معتقدان به «اصلاح» در جمهوری اسلامی! زندان و شکنجه و قتل تا به امروز هرگز در جمهوری اسلامی قطع نشده است. تازه حوادث اخیر، پیامد اعتراضات کاملا مسالمت آمیز به نتیجه یک اقدام کاملا قانونی است: شرکت در انتخابات! مگر اصلاح طلبانه تر از شرکت در انتخابات هم ممکن است؟! به راستی اگر مشارکت 85 درصدی در یک انتخابات غیرآزاد و غیردمکراتیک نتواند نه تنها نقشی در «اصلاح» رژیم نداشته باشد، بلکه به دستگیری و شکنجه و قتل و تجاوز علیه مردم بیانجامد، پس به چه ابزار صلح آمیز و اصلاح طلبانه دیگری می توان دست یازید؟! این واقعیت نیز بار دیگر نشان داد که از «پایین» نمی توان «اصلاحات» کرد.

اصلاح به اراده، ظرفیت و ایدئولوژی حکومت بستگی دارد. این حکومت است که می تواند (اراده کند) دست به اصلاحات بزند. هیچ ملتی تا کنون نتوانسته است از پایین، حکومتی خودکامه را وادار به اصلاحات کند. انقلاب مخملی که رژیم «اصلاح طلبان» را به آن متهم می کند، در جوامعی ممکن است که در آنها قواعد بازی دمکراسی تا اندازه ای رعایت شود. با قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه نمی توان انقلاب مخملی کرد مگر آنکه کسی روی کار آمدن حجت الاسلام محمد خاتمی در دوره های پیش و یا فرضا میرحسین موسوی و کروبی را در «انتخابات» اخیر «انقلاب مخملی» بنامد!

گاه برخی «اصلاح طلبان» در اثبات خود این پرسش را مطرح می کنند که کسانی که می خواهند انقلاب کنند، با کدام ابزار و چگونه می خواهند انقلاب کنند؟ و بعد هم این اختیار را به آنها می دهند که اگر می توانند، بروند انقلاب کنند! آنها اثبات خود را از نفی و بی ابزار بودن مخالفان خود نتیجه می گیرند! آنها متوجه نیستند نه تنها عین همین پرسش را می توان از آنها نمود بلکه اتفاقا به دلیل ابزاری که آنها در دست داشتند و هیچ به کارشان نیامد، این پرسش بن بست و تنگنای آنها را بیشتر به رخ می کشد. آیا «اصلاح طلبان» چه ابزاری برای اصلاح رژیم در اختیار دارند؟! ولی نه، باید کمی به عقب باز گشت و ابتدا این پرسش را مطرح کرد که مگر آن سال هایی که «اصلاح طلبان» ابزار مهم و حیاتی مانند قوه مجریه و قوه مقننه و حمایت بخش مهمی از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و سپاه و بسیج و همچنین آرا و پشتیبانی میلیونی مردم را داشتند، توانستند چیزی را در رژیم «اصلاح» کنند؟! آیا با آن همه ابزار، احمدی نژاد حاصل انقلاب مخالفان بود و یا از درون اصلاحات آنها در آمد؟ آیا امروز که «اصلاح طلبان» هیچ ابزاری در دست ندارند و نوبت قلع و قمع خود و یا بازگشت به قدرت را انتظار می کشند، با کدام ابزار می خواهند رژیم را «اصلاح» کنند؟! امروز شرایط طرفداران «اصلاح» و «انقلاب» تقریبا یکسان شده است! «اصلاح طلبان» آن زمان که در حکومت بودند، نتوانستند (و اصلاح تنها از حکومت بر می آید) چه برسد به حالا که حتی ابزار شهروندی نیز از آنها دریغ می شود. آیا این همه نشان نمی دهد که آنها اساسا مفهوم سیاسی «اصلاح» را نمی شناسند و آن را تنها در «عدم سرنگونی» تعریف می کنند؟ «سرنگون» شدن یک رژیم اما در دست هیچ کس نیست جز خودش!

اعتراضات مسالمت آمیز مردم پس از 22 خرداد کاملا انقلابی بود. اما راهی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته است، نه اصلاحات است و نه تحمیل انقلاب. در بهترین حالت، فروپاشی است البته به شرطی که پیش از آن، غرب را به اقدام نظامی علیه خود برنیانگیزد.

جنبش های اجتماعی یعنی فرصت و امکان برای همه، از جمله حکومت. برای پیروزی و موفقیت این جنبش ها هیچ گارانتی و تضمینی وجود ندارد. ایران امروز رویدادهایی را از سر می گذراند که در آنها تجربه ای ندارد. قطعا از نظر مضمون و هدف می توان شباهت هایی با رویدادهای پیشین، از انقلاب مشروطه تا انقلاب مشروعه یافت، لیکن آنچه امروز در حال روی دادن است، تجربه ای نو و بی همتاست. برای حکومت، فروپاشی است. برای جامعه اما بسی فراتر از فروپاشی یک حکومت است: یک تعیین تکلیف نهایی است با خود، با تاریخ خود، با فرهنگ و سنت خود، و با امروز و با جهان. این یک تغییر تاریخی است، حالا شما اسمش را هر چه دلتان می خواهد بگذارید: اصلاح، انقلاب، گذار مسالمت آمیز، جنبش سبز و یا درخت گیلاس!

29 اکتبر 2009

No comments:

Post a Comment