زن خانه دار کیست و خانه داری چیست؟ مگر «پیش پا افتاده تر» و «بی اهمیت تر» از این موجود و این «کار» هم وجود دارد؟ در دورانی که زن و مرد در عرصه آموزش و بازار کار و تولید به رقابت مشغولند، چه جای سخن از خانه و خانه داری ست؟ اتفاقا نکته همین جاست.
زن خانه دار
زن خانه دار عبارت از کسی است که چه شاغل باشد و چه نباشد، بار عمده ترین کارهای خانه اعم از پخت و پز و بچه داری، جابجایی ظرف و ظروف و شستشو، لباسشویی و جمع آوری آنها و نظافت حمام و مستراح و دستشویی و آشپزخانه، رسیدگی به دکوراسیون و گل و گیاه و گردگیری و جارو، خرید و حتا اندیشیدن به برنامه غذایی و برنامه های دیگر خانوادگی بر دوش اوست. روشن است که خانه داری در مفهوم رایج آن تنها در خانواده، یعنی در زندگی مشترک، چه با بچه و چه بدون بچه، مصداق می یابد و فردی که تنها زندگی می کند و مجبور است نیازهای روزمرّه خویش را بر طرف سازد، خارج از این بحث قرار می گیرد. در عین حال سخن بر سر فرهنگ عمومی و گسترده ترین اقشار است و در این میان استثناء ها نه تنها واقعیت را انکار نمی کنند، بلکه خود تأییدی بر قاعده اند.
زن خانه دار عملا به معنای زنی که خارج از خانه شغلی ندارد، نیست. اینکه در پرسشنامه ها زنان شاغل در برابر پرسش مربوط به اشتغال، نام شغل خویش را می نویسند و زنانی که بیرون از خانه شغلی ندارند می نویسند «خانه دار»، دقیق و واقعی نیست. واقعیت این است که زنان شاغل علاوه بر ذکر شغل خویش، به خانه دار بودن خویش نیز اشاره کنند و زنان خانه دار نیز مشاغلی را که در خانه خویش بر عهده دارند بنویسند. لیکن نه برای پرسشنامه ها و نه برای فرهنگ هزاران ساله این حقیقت اهمیتی ندارد.
همه زنان چه تحصیل کرده باشند و چه بیسواد و یا کم سواد، چه سرشار از توانایی فکری باشند و چه نباشند، می باید امر خانه داری را با همه ابعاد گسترده آن به منزله وظیفه مسلم خویش بپذیرند. اینکه کسانی به دلیل وضع مادی بهتر زنان و مردانی را استخدام می کنند تا از بچه هایشان مراقبت کنند یا امر پخت و پز و خرید و غیره را انجام دهند، موضوع دیگری است، چرا که در چنین حالتی، تمام این کارها دیگر کار «بی ارزش» و «پیش پا افتاده» یک زن خانهه دار (چه شاغل و چه غیر شاغل) نیست، بلکه شغل «با ارزش» یعنی کاری است که در ازای آن مزد پرداخت می شود. به این ترتیب یک زن خانه دار که خودش همه کارها را انجام می دهد و در عین داشتن چندین شغل مانند: کودکیاری، آشپزی، نظافت، خانه گردانی، در بسیاری از موارد حسابداری و منشیگری و غیره نه مزدی دریافت می کند، نه بیمه ای دارد و نه بازنشستگی به او تعلق می گیرد، وظایف مسلمی را انجام می دهد که برای برخی شغل و منبع درآمد مسلم محسوب می شود و در اقتصاد مملکت به حساب می آید.
زن خانه دار مزدی دریافت نمی کند، چرا که وظایف «بدیهی» و «تاریخی» خود را انجام می دهد. لیکن بر اساس انجام این وظایف نمی تواند مستقلا بیمه شود، چون مزدی دریافت نمی کند و نمی تواند حق بیمه بپردازد. در مورد بازنشستگی نیز از یکسو به دلیل نداشتن حقوق ماهیانه قادر نیست حق بازنشستگی را بپردازد و از سوی دیگر برای «شغل خانه داری» که مثل عروسکهای روسی چندین کار را در شکم خود پنهان می دارد، اصولا دوران بازنشستگی وجود ندارد! در یک کلام کار عظیم زنان خانه دار در اقتصاد یک کشور و درآمد سرانه و ملّی مطلقا به حساب نمی آید و به این ترتیب گرچه چرخهای معینی از خانواده و اجتماعی را می گرداند، لیکن فاقد ارزش مادی است. ارزش معنوی آن نیز حکایت «حلوای نسیه» است. آدام اسمیت نخستین دانشمندی است که به این نکته پرداخته است. در سالهای اخیر مطالعات گسترده ای چه از جانب مدافعان حقوق زنان و چه از جانب اقتصاددانان در زمینه ارزش اقتصادی کار «خانه داری» صورت گرفته است.
شغل خانه داری
خانه داری قدیمی ترین و در عین حال عجیب ترین «شغل» دنیاست. ساعات کار در این شغل متنوع هشت یا نه ساعت در روز نیست، بلکه بیست و چهار ساعته است و بدون نوبت (البته اگر همسر چند زنه نباشد!). خانه داری نه تنها تعطیلات آخر هفته ندارد، بلکه در آخر هفته اضافه کاری نیز دارد. زن خانه دار از مرخصی سالانه نیز بی بهره است، چرا که اصولا تصور چنین امری در مورد شغل خانه داری مضحک است. زن خانه دار که نمی تواند بگوید از فردا به مرخصی می رود و دست به سیاه و سفید نزند! مرخصی زنان شاغل نیز در حقیقت فقط فراغت از کار بیرون است!
اینکه یک زن خانه دار شغلی نیز خارج از خانه داشته باشد، تغییری در انجام وظایف خانه داری او نمی دهد. مهمترین پیامد مثبت شغل بیرون از خانه، استقلال اقتصادی زن است. البته اگر درآمد او کمک خرج به حساب نیاید. با این همه یک زن در درجه نخست، معمولا خانه دار است و بعد آموزگار، کارگر، مهندس، پزشک، کارگردان و یا شاعر! اگر هم تناقض بین «خانه داری» و «شغل» به سود دومی حل شود، همواره توقع انجام وظایف خانه داری از او وجود دارد. در مصاحبه هایی که با زنان وکیل و وزیر و یا زنانی که دارای موقعیت های اجتماعی یا سیاسی هستند، انجام می گیرد، حتما یکی از پرسشها راجع به همین تناقض است و اغلب پاسخ یا این است که خانمهای مربوطه می توانند در کمال مهارت و فداکاری به شغلهای خانه داری خویش نیز بپردازند و یا اینکه «متأسفانه» نمی توانند آن گونه که باید و شاید به وظیفه خانه داری خویش عمل نمایند و از این بابت در برابر شوهر و فرزند شرمنده اند! بسیاری از زنان نیز بار این سرزنش را که انجام وظایف خانگی خویش را فراموش کرده و یا فدای موقعیت اجتماعی و «ترقی» ساخته اند، بر دوش می کشند.
در یک میهمانی، میزبان که مهندس بود و همسرش نیز شغلی همانند او داشت، در حالیکه غذایی را که توسط مستخدمشان آماده شده بود می خورد، با دلخوری و کنایه گفت: «ما که دیگر دست پخت خانم را فراموش کرده ایم. من دلم می خواهد که او برایمان غذا درست کند». در یک گفتگو خانم خانه داری که خارج از خانه شغلی نداشت، انجام تمام کارهای خانه را وظیفه خویش می دانست، چرا که معتقد بود وقتی شوهر «پول» می آورد، زن هم باید کارهای خانه را انجام دهد. بد نیست کمی بیشتر در این نکته که ورد زبان بسیاری از زنان خانه دار و شوهران شاغل است، دقیق شویم.
این نوع زنان خانه دار کار خود را با مزد شوهر «تاخت» می زنند. در واقع آنها مزد و حقوق شوهر را که در ازای کار دیگری خارج از خانه دریافت می شود و یا به عبارت دیگر «خرج خانه» و نیز خرج خورد و خوراک و آرایش و لباس خویش را به حساب مزد خود در ازای کار خانه داری خویش می گذارند. این واقعیت، در اقتصاد یعنی یک درآمد در ازای دو کار! لیکن در حقیقت، این «داد و ستد» بین زنان خانه دار و شوهران شاغل را میتوان نوعی معامله پنهان نامید که در آن هر دو انجام کارهای خانه را توسط زن (نقش تاریخی زن) و کار بیرون و پول درآوردن را توسط شوهر (نقش تاریخی مرد) می پذیرند.
این تقسیم نقش از نظر عاطفی و روانی، پیوند خانوادگی و رابطه زن و مرد را تا حد یک رابطه کاسبکارانه کاهش می دهد. رابطه ای که در آن شاید بیشتر دل آدم به حال شوهر بسوزد، چرا که در صورت بیکار شدن، ارزش خویش را از دست می دهد و از ایفای نقش خود باز می ماند، حال آنکه زن همچنان به خانه داری خویش ادامه می دهد! در چنین رابطه ای سخن نه بر سر زحمت و نقش سازنده مرد و همکاری و همدوشی دو انسان در پیشبرد زندگی خانوادگی، بلکه بر سر «درآمد» و پولی است که شوهر به خانه می آورد و در صورت حذف آن (مثلا در اثر بیکاری یا بیماری) نقش او هم در خانواده حذف می شود! از این روست که باید تأکید کرد این تقسیم نقش تاریخ تنها به زیان زنان نیست.
امروز در کشورهای غرب از «مردان خانه دار» سخن می رود. امکانات آموزشی و برخورداری زنان از تخصص و کیفیتهای شغلی موجب شده است که بسیاری از آنان شاغل شوند، در حالی که همسرانشان شغلی به دست نمی آورند و مجبورند در خانه بمانند. البته وجود «حقوق بیکاری» در اغلب این کشورها باعث می شود تا وابستگی اقتصادی همسران به یکدیگر بسیار کمرنگ و یا اصلا محو شود. لیکن یک گشت و گذار در زندگی روزمرّه «مردان خانه دار» در این کشورها نشان می دهد که «خانه دار شدن» مدرن آنان زمین تا آسمان با «خانه دار بودنم تاریخی زنان تفاوت دارد. شاید اصطلاح «خانه نشینی» در مورد این مردان بیکار دقیق تر و واقعی تر باشد، چرا که بار عمده خنه داری سنّتی همچنان بر دوش همسران شاغل آنان است که پس از بازگشت از کار و در تعطیلات می باید آنها را به انجام برسانند. روزی یکی از همکارانم که دو فرزند خردسال دارد، پس از گفتگوی تلفنی با شوهرش که در خانه بود، با عصبانیت گوشی را گذاشت و رو به ما گفت: «چه پُر رو! می گوید یادش رفته که غذا درست کند!» هیچ زنی، آن هم با دو بچه کوچک هرگز چنین «امر مهمی» را فراموش نمی کند!
نقش دوگانه زن
ریشه های این نگرش که امور خانه داری را وظیفه بدیهی و مسلّم زنان می داند، آنچنان در طول قرنها در آموزش و تربیت اجتماعی و خانوادگی تنیده شده است که همه آن را روشن و پذیرفته می دانند. یک نمادِ آن، تدریس «خانه داری» (شامل بچه داری، آشپزی، نظافت، میهمانداری، خیاطی و غیره) در دبیرستانهای دخترانه است. حتا در بسیاری از خانواده ها، فرزندان پسر توقع ارائه «خدمات» را از جانب مادر و خواهر خود دارند. توقعی که بعدها می باید به همسرانشان منتقل شود. تو گویی «خانه داری» پدیده ای ژنتیک و یا ناشی از هورمونهای زنانه است! حتما هستند زنانی که با کمال میل خانه داری می کنند. میل و دلخواه آنان پذیرفتنی و سزاوار احترام است، درست مانند تمایلی که کسان دیگر به فعالیتها و شغلهای دیگر نشان می دهند. مسئله اما بر سر همین «میل» یا «وظیفه»، «انتخاب» یا «تحمیل» است. مسئله بر سر تقسیم نقشهاست.
جامعه مردسالار و نیز سنّتی از یکسو با پدیده آموزش گسترده زنان و اشتغال آنان روبروست (امری ناگزیر که بدون آن گردش چرخهای اقتصاد و گردش پول تصور ناپذیر است) و از سوی دیگر بدیلی برای نقش سنّتی زنان در خانه و خانواده ندارد. به همین دلیل از زنان می خواهد، یا دقیق تر بگوییم، آنها را وا می دارد تا بار نقش سنّتی و مدرن خویش را همزمان بر دوش کشند. هنگامی که مردان همچنان در همان نقش تاریخی خویش ظاهر می شوند، و زنان با ایفای نقش دوگانه (اندرونی، بیرونی) روبرو هستند، تغییر و تحول ساختاری از جمله تبدیل خانواده های بزرگ به کوچک و تغییر شکل خانواده ناگزیر می گردد.
چگونگی این دگرگونیها عمدتا به امکانات تکنیکی و اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد که از طریق علوم، دولتها، آموزش و پرورش و نیز نیروط عظیم رسانه های همگانی در اختیار جوامع قرار می گیرد. امروزه بخشی از کارهای خانه داری در بسیاری از کشورهای «پیشرفته» به صورت مشاغل گوناگون بین مهد کودکها، رستورانها، کارخانجات غذاهای آماده، سرویسهای پیتزا رسانی، برنامه های کامپیوتری، خدمات بانکها و فروشگاهها، سازندگان دستگاههای مختلف پخت و پز و شستشو و غیره تقسیم شده است. ارائه این خدمات گسترده توسط زنان و مردانی انجام می گیرد که برخلاف خانه داران سنّتی آن را شغل خویش دانسته و در ازای آن «مزد» دریافت می کنند و در عین حال همواره کابوس بیکاری، این معضل جوامع مدرن را در پیش چشم دارند. زنان خانه دار اگر از بیمه مستقل و حقوق بازنشستگی برخوردار نیستند، در عین حال خطر بیکاری نیز آنها را تهدید نمی کند! گذشته از این طنز جدی باید گفت هنوز راه درازی در پیش است تا خانه داری مفهوم خویش را به منزله وظیفه مسلّم و بدیهی زنان شاغل و غیر شاغل در حافظه فرد و جامعه از دست بدهد.
کیهان – 3 اردیبهشت 1378
No comments:
Post a Comment