٭ شاعران عصر رنسانس بجای بکارگیری واژگان مجرّد و مفاهیم انتزاعی، بیشتر به واژگان و مفـاهیم مـادی و عینی زنـدگی روزانه توجـه داشتند. به عبارت دیگر: شاعران این عصر، «شاعران اشیاء» بودند.
٭ جنبة دیگری از رنسانس اروپـا، تغییر نگـاه انسان از «خـدا» بـه «خـود» و حذف یـا اسقـاط بسیاری از آئین هــا و قــید و بــندهـای دینـی بـود. ایـن تغـییر نــگاه و نــظر، ضـمن رواج «فــردگـرائی» و رهـــائی از قــــید و بندهای دینی، باعث پیدایش نوعی ادبیات عرفی (غیر شرعی) گـردید.
٭ شعر صائب، بـازتاب نـگاه متجـدّدانة شــاعر در آستـانة ظـهور تجــدّد در ایران است.
شعر صائب- بدرستی- نمونة کاملِ «گره خوردگی عاطفیِ انديشه و خيال در زبانی فشرده و آهنگين» است. اين گره خوردگی يا همبستگی عناصر شعر چنان تشخّصی به شعر صائب می دهد که شعر او را به آسانی از شعر شاعران ديگر، ممتاز و متمايز می سازد.
شاعران عصر رنسانس بجای بکارگيری واژگان مجرّد و مفاهيم انتزاعی (عرفانی)، بيشتر به واژگان و مفاهيم مادی و عينی زندگی روزانه توجه داشتند. به عبارت ديگر: شاعران اين عصر، «شاعران اشياء» بودند که با تصرف در اشياء، کوشش می کردند تا آنها را در قالبی هنرمندانه ارائه و ابراز نمايند، و اين چنين است که پديده های طبيعی (مانند: دريا، رود، باران و ...) و خصوصاً اشياء و پديده های شهری (مانند: خيابان، کشتی، مسواک، عينک، ساعت، کاغذ و ...) در شعر شاعران رنسانس جايگاه چشم گيری دارند.
شعرهای صائب نيز از اشياء و پديده های طبيعی و خصوصاً شهری سرشاراند مانند: کشتی، بادبان، آب، آئينه، ُحباب، ُپل، خيابان، حلقة در، دريا، ساحل، باران، شيشه، قفل، کليد، مسواک، چراغ، کفش، صبح، کوه، کوزه، شراب، قالی، مقراض، کاغذ، کتاب، آفتاب، نخ و سوزن، ارّه، قبله نما، شيشة ساعت، پيراهن، عينک، موج، گُلِ کاغذی، کاغذباد، تاک، ابر، آسمان، شب مهتاب، تکمة پيراهنِ دريا، عطسة صبح، کاغذ ابر و ... بعضی از اين کلمات هر چند که در شعر شاعران گذشته نيز ديده می شوند، امـّا در شعر صائب، اين اشياء و کلمات، بازتاب تجربه های فردی، عينی و نفسانی شاعراند که در همآوازی و همسازی هنرمندانه ای، تصاوير بديع و ترکيبات شگفتی می آفرينند، هم از اين روست که شعر او را می توان تجلّی اين کلام دربارة «تصوير» دانست: «تصوير، عکسی است در کلمه» (67). با اين همه بايد گفت که شعر صائب تنها توصيف يا عکّاسی ساده از طبيعت و اشياء نيست بلکه او با دست بردن در ماهيـّت اشياء و شخصيت بخشيدن به آنها (Personification)، ارزش های نوينی خلق می کند که از «رئاليسم» به «سوررئاليسم» نزديک می شود. به عبارت ديگر: شعر صائب، حاصل در کنار هم قرار گرفتن ميکانيکی دو کلمه، دو شيئی يا دو حالت نيست بلکه شعر او- بسان جرقة دو سيم برق- محصول تصادم، تصادف و اتصال کلمات و اشياء و ايجاد شکل سوّمی است که اندره برتون (A. Breton) آنرا «نورايماژ» (تصوير) ناميده است (68). در واقع، شعر صائب، بازتاب تلاش ُمجدّانه و نگاه متجدّدانة شاعر در آستانة ظهور تجدّد در ايران است، هم از اين روست که برخی از محققان همانندی هائی بين شعرهای صائب و بيدل و اشعار شاعران «سبک باروک» (Baroque) و کوبيسم (Cubisme) در اروپا يافته اند. (69)
شعر صائب، نمونة والای خلاّقيتی است که آنرا «رفتار هنرمندانه با زبان» و «نگاه هنرمندانه به طبيعت و اشياء» تعبير کرده اند. او با احضار و انتخاب هنرمندانة کلمات و ترکيب خلاّقانه آنها در يک ساختار نوين ذهنی و زبانی، به ساحتی از عاطفه و انديشه و خيال (imagination) دست می يابد که بسيار شگفت انگيز است. از اين رو: شعر صائب را می توان مينياتور رنگارنگ تصاوير و معماری شگفت انگيز کلمات ناميد، برای نمونه:
روزی که برف سرخ ببـارد ز آسمـان
بخت سياه اهل هنر، سبز می شود
٭
فرياد از ايـن برق نگاهان کـه نکردند
رحمی به گـُـل ِ کاغـذی حوصلة ما
٭
هر کس که از خسيس کند مردمی طمع
دارد تـوقّع از گـُل ِ کـاغذ، گـلاب را
٭
هر کس نکرده در گرو ِ می کتاب را
نگرفته است از گـُل ِ کاغذ، گلاب را
٭
اين سطرهای آه که هر جا نوشته ايم
از روی آن دو زلف چليپا نوشته ايم
٭
بخية کفشم اگر دندان نما شد، عيب نيست
خنده کفشم می کند بر هرزه گردی های من
٭
جان آگاه از تنِ خاکی کدورت می کشد
پای خواب آلوده را زحمت زکفش تنگ نيست
٭
زيد گردون نيست آسايش روان خلق را
ريگ تا در شيشة ساعت ُبوَد در رفتن است
٭
ای ره خوابيده را از نقش پايت بال ها
از خرامت، عالَمِ آسوده را زلزال ها
٭
وقت است نوبهار، درِ ِ عيش وا کند
باغ از شکوفه، خندة دندان نما کند
٭
گل ها که دوش رُخ ننمودند از حجاب
امروز دسته دسته به بازار می روند
٭
برآ از پردة شرم و حيا «صائب» که می گردد
حـُباب از شوخ چشمی، تکمة پيراهن دريا
٭
من که روشن بود چشم نوبهار از ديدنم
يک چمن خميازه در آغوش، چو گل داشتم
٭
هرگز نبوده است ملاحت به اين کمال
عکس تو، آبِ آينه را شور می کند
٭
به يک دو جلوه زمينگير شد کاغذ باد
به هيچ جا نرسد هر که می پرانندش
٭
همچو کاغذ باد گردون هر سبک مغزی که يافت
در تماشاگاهِ دوران می پراند بيشتر
٭
ديدة تر کاغذ ابری شد از خشکی مرا
همچنان گردونِ سنگين دل فشارم می دهد
٭
نزاکت آنقدر دارد که در وقت خراميدن
توان از پـُشت پايش ديد نقش ِ روی ِ قالی را
٭
زلف شب، عنبرفشان از نکهت گيسوی اوست
عطسة بی اختيار صبحدم از بوی اوست
٭
طاعت زُهـّاد را می بود اگر کيفيـّتی
مـُهر می زد بر دهن خميازة محراب را
٭ ٭
يکی از مشخصات ادبيات دوران رنسانس، ايجاز در کلام و رعايت «اقتصاد کلمه» است. در اين دوران، همچنين کلّی بافی های شاعران گذشته در توصيف طبيعت و انسان، به توجة دقيق در بيان جزئيـّات تحول می يابد.
شعر صائب تبريزی نمونة برجسته ای از «اقتصاد کلمه» و اختصار کلام و نيز توجه به جزئيات طبيعت و اشياء است. در شعر شاعران قبل از صائب، شعر (غزل) عموماً در يک ساختار عمودی، پيام رسان، انديشة واحدی بود، در حاليکه در شعر صائب و ديگر شاعران سبک اصفهانی (هندی) شعر در يک ساختار افقی، بيانگر عاطفه و احساس و انديشة شاعر است. به عبارت ديگر: اگر قصايد يا غزليات شاعران گذشته- در کليـّت شان - بيانگر انديشة واحدی بودند، در شعر صائب- امـّا - انديشه، تنها در يک بيت بيان می شود، بهمين جهت، شعر او شعر انديشه های درخشان در بيت های فشرده است، استاد احسان يارشاطر در مقالة پرارج خويش - بدرستی- اين فشردگی و ايجاز را «خصلت منحصر به فرد شعر صفوی» می دانند، (70) بقول «صائب»:
معنی بسيار را از لفظِ کم، جان می دهم
بحر را در کاسة گرداب، جولان می دهم
مسئلة ديگر، استفاده از رديف ها و قافيه های بسيار دشوار در شعرهای صائب است، رديف ها و قافيه هائی مانند: سرخ، گستاخ، دست، مخُسب، خُم، رقص، سخن، صبح، سنگ، شکستگی، آينه، چاه، کوه، سبز، خميازه، قفس، گُل، بحث، برهنه، کليد، چراغ، بغل، زخم، جنون، حرص، خط، حرف، صدف، نمک، بوسه، سيل، آتش، جنون، شبنم و ... صائب به اين وسيله خلاّقيت و مهارت بی مانند خويش را در شعر فارسی نشان داده است.
صائب به رابطة «شکل» و «محتوا» يا «لفظ» و «معنا» توجهی دقيق دارد و اين دو را در پيوند با يکديگر می داند:
لفظ و معنا را به تيغ از يکدگر نتوان ُبريد
کيست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا؟!
٭
گرچه بی بال کند معنیِ نازک، پــرواز
لفـظ پــاکيزه پـر و بـال شود معنا را
زبان ساده، موجز و شفّاف صائب ضمن پيوند با زبان محاوره (عاميانه) از غنای هنریِ بسيار سرشار است. پايگاه شعری وی نه در دربارها بلکه در قهوه خانه ها و بازارهاست. نصر آبادی تاکيد می کند که صائب:
«اليوم در اصفهان توطّن دارد و عموم خلايق از صحبتش فيض وافر می برند و از دريای خيال به غوّاصی فکر و تأمل، لآلی بی قياس بدر آورده، آويزة گوش مستعمان می سازد.» (71)
استقبال و عنايت «عموم خلايق» باعث شده بود تا شعرهای صائب بعنوان گنجينه ای از ضرب المثل های عاميانه، زبان زدِ خاص و عام شوند، به جرأت می توان گفت که در تمامت دوران صفوی و بعد، شعرهای هيچ شاعری به اندازة شعرهای صائب بعنوان «ضرب المثل های عاميانه» ورد زبان عموم مردم نمبوده است، هم از اين روست که شعرهای صائب علاوه بر ايران، در مناطق عثمانی، شبه قارة هند و ديگر مناطق فارسی زبان، نفوذ و شهرت فراوان داشت:
شکايت ازستم چرخ، ناجوانمردی است
که گوشمال پدر، خيرخواهی پسر است
٭
پيش از اين از ننگ صنعت، عشق فارغبال بود
کوهکن در عاشقی اين آب را در شير کرد
٭
مگو پــوچ تـا نشنـوی حـرف پـوچ
کـه خميــازه، خميــازه می آوَرَد
٭
داغ عشق تو زاندازة ما بيرون است
دستی از دور بر اين آتش سوزان داريم
٭
من گرفتم که قمار از همه عالم بردی
دست آخر همه را باخته می بايد رفت
٭
مگر بازوی همّت دستگير کوهکن گردد
وگرنه از دهان تيشه، بوی شير می آيد (72)
٭ ٭ ٭
جنبة ديگری از رنسانس اروپا، تغيير نگاه انسان از «خدا» به «خود» و حذف يا اسقاط بسياری از آئين ها و قيد و بندهای دينی بود. بر اين اساس: «خودشناسی» پايه ای برای «خداشناسی» گرديد که طی آن، انسان، بدون واسطة کشيش يا پاپ می توانست خود و خدا را بشناسد. اين تغيير نگاه و نظر، ضمن رواج «فردگرائی» و رهائی از قيدو بندهای دينی، باعث پيدايش نوعی ادبيات عرفی (غيرشرعی) گرديد.
شعر صائب تبريزی نمونة والای اينگونه ادبيات است، و اين والائی زمانی ارزش دو چندانی می يابد که بدانيم اين اشعار و انديشه ها در عصری ابراز شده اند که همه چيز- از حکومت تا حکمت و هنر- با ايمان و اعتقاد مذهبی سنجيده می شد و مدح و منقبت امامان شيعه، حتّی بر مدح شاهان نيز ارج و اعتبار بيشتری داشت. (73)
در ديارِ ما که مذهب پرده دارِ مشرب است
گوشة رندی ندارد هر که در محراب نيست
جان و جهان صائب، آميزه ای ست از ُعرف و عرفان. (عرفان او - البتّه- عرفانی ست شاعرانه و فراتر از دگم ها و چارچوب های عرفان سـُنـّتی) به عبارت ديگر: صائب دارای جانی عرفانی و ذهنيـّتی عرفی (غيرشرعی) است. جان عرفانی و شاعرانة او، بر مدارا، همدلی و همبستگی انسان ها تأکيد می کند:
پيوسته است سلسلة موج ها به هم
خود را شکسته هر که دلِ ما شکسته است
٭
تار و پود عالم امکان بهم پيوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که يک دل شاد کرد
٭
تار و پود موج اين دريا بهم پيوسته
می زند بر هم جهان را هر که يک دل بشکند
ذهنيـّت عرفی صائب- امـّا- ضمن اعتقاد به خدا و الهيـّات، بهشت موعود زاهدانِ شريعتمدار را تمسخُر و تحقير می کند:
چشم ما چون زاهدان بر ميوة فردوس نيست
تشنة بوئی از آن سيب زنخدانيم ما
٭
گر کنی دل را چو سرو، آزاد از فکر بهشت
زير پای خويش بينی، کوثر و تسنيم را (74)
٭
چون زاهدان نکنم بندگی برای بهشت
زرنگ و بو نگريزم به رنگ و بوی دگر
٭
توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست
از تيمّم دست بايد شست هر جا آب هست
٭
مِی دو ساله نشاطش کم از جوانی نيست
شراب کهنه کم از عمر جاودانی نيست
٭
بازی جنّت مخور کز بهر عبرت بس بـُوَد
آنچه آدم ديد از آن گندم نمای جو فروش
٭
بنای کعبه و بيت الصنم کردند بيکاران
گِل وخشتی که بر جا مانده بود از کعبة دل ها
ذهنيـّت عرفی (غيرشرعی) صائب- همچنين- ضمن توجه به مسائل و مصائب هستی، عموماً انسان را به شادی و شادخواری و بهره برداری از نعمت های طبيعی تشويق می کند:
سرسبز باد تاک! که زُهـّاد خشک را
سيلی زنان ز ساية خود، دور می کند
٭
سنگ در عصمت سرای جامِ مِی، می افکند
گر نريزد خون واعظ دخترِ رز، مرد نيست!
٭
در زيــر خرقـه، شيشــة مِی را نگـاه دار
اين ماه را نهفته در ابرِ سياه دار
بـی شــاهــد و شـراب شبِ ماه مگذران
چشمی به روی ساقی و چشمی به ماه دار!
٭
پرستشی که مـُدام ست، می پرستی ماست
شبـی کـه صبح نـدارد، سياه مستی ماست
٭
می بده! می بستان! دست بزن! پای بکوب!
بخـرابـات نـــه از بـهر نمــاز آمــده ای
٭
هر که دارد شيشه ای خود را به گلشن می کشد
وعده گاه دختر رز، باز در پای گُل است
٭
ادامه دارد
پانوشت ها:
67- طلا در مس، ص 98. دربارة «تصویر شاعرانة اشیاء در نظر صائب» نگاه کنید به بحث ارزشمند استاد غلامحسین یوسفی، در: برگی در آغوش باد، ج 1، صص 335-362
68- شعر و شناخت، ضياء موحد، صص 81-82. دربارة «تصوير» نگاه کنيد به: طلا و مس، رضا براهنی، صص 75-87 و 98-110؛ صُوُر خيال در شعر فارسی، محمد رضا شفيعی کدکنی، صص 1-15.
69- در اين باره نگاه کنيد به: صفا، ج 5 (1)، ص 562؛ « مضمون سازی در شعر سبک هندی و شعر متافيزيک انگليس»، سعيد ارباب شيرانی، در: صائب و سبک هندی (مجموعة مقالات) بکوشش رسول درياگشت، صص 327-342؛ « چرا سبک هندی در دنيای غرب سبک باروک خوانده می شود؟»، ريکاردو زيپولی، کتابنمای ايران (مجموعة مقالات)، گردآوری چنگيز پهلوان، صص 175-178 ادبيات فارسی ...، شفیعی کدکنی، صص 41-42؛ چشمة روشن، غلامحسین یوسفی، صص 292، 306 و 307-308 و نيز نگاه کنيد به:
Yarshater, P 269.
E. Browne: A Literary history of Persia, Vol 4, P 164
ترجمة فارسی تاريخ ادبيات ايران (از آغاز تا عهد صفويه ...)، صص 133 و 155.
دربارة سبک «باروک» در ادبیات فرانسه نگاه کنید به:
Rousset, Jean: La Littérature de l’âge baroque en France, Paris, 1989
70- Yar-Shater, P 261
71- نصر آبادی، ص 323
72- در اين باره نگاه کنيد به مقالة ارزشمند محمد سياسی « تمثيل در شعر صائب»، در: صائب و سبک هندی، صص 82-165 و نيز نگاه کنيد به: فرهنگ اشعار صائب، احمد گلچين معانی، ج 2، صص 794-818.
73- مثلاً نگاه کنيد به: نصر آبادی، ص 327 و مقايسه کنيد با: تاريخ عالم آرا، ج 1، ص 178
74- کوثر و تسنيم: حوض هايی در بهشت
No comments:
Post a Comment