• نمادها همراه با واژه ها بیانگر شرایط یک جامعه در یک دوره تاریخی معین می شوند، در حالی که رژیم های ایدئولوژیک واژه و زبان خود را پدید می آورند، جامعه نیز تلاش می کند تا واژه ها و زبان خود را در برابر آنها قرار دهد. واژه «ایرانی» در شعار «جمهوری ایرانی» یکی از آنهاست. ملتی که همه امکانات و سخن و گفتگو و استدلال از آن سلب شده است، چاره ای جز بیان خود در شعار ندارد. در شعار نمی توان استدلال کرد و توضیح داد. اگر کسانی از این نگران هستند که مبادا تکیه بر واژه «ایرانی» به رشد «ناسیونالیسم» بیانجامد و جامعه را از یک چاه به چاه دیگری بیندازد، بهتر است به این واقعیت توجه داشته باشند که جمهوری اسلامی خود هم اکنون یک نظام ناسیونالیست- اسلامی تمام عیار است!
*****
کاملا روشن است که آرامش نسبی جامعه پس از نخستین اعتراضات، و پس از هر تظاهرات، نه تنها به معنای خاموش شدن آتش جنبش اعتراضی نیست، بلکه به ویژه به دلیل سرکوب وحشیانه مردم توسط نهادهای رسمی و غیررسمی و هم چنین بی اعتنایی زمامداران رژیم نسبت به خواسته های آنها، هر بار بیش از پیش شعله ور می شود و با شعارها و حرکاتی که به روشنی و صراحت، اساس و بنیاد نظام جمهوری اسلامی را به چالش می کشد، مسیر خود را می پوید. در این مسیر، ترس و وحشت از بین نمی رود بلکه از مردم به حاکمان و سرکوبگران منتقل می شود. و این در حالیست که جامعه به تدریج به این خودآگاهی دست می یابد که با استمرار در اعتراض و تظاهرات، و پایداری و مقاومت بر سر خواسته های خود، هر بار بیش از پیش به بزنگاه تاریخی و لحظه نهایی نزدیک می شود. این خودآگاهی، امید می کارد و پیروزی درو می کند.
نماد ندا
در این میان، هر چه زمان می گذرد، کفه ترازو به سود جامعه سنگین می شود. جامعه قربانی می دهد، ولی آنکه نهایتا برنده خواهد شد، اوست چرا که حکومت با هر قربانی که از مردم می گیرد، خود یک گام بیشتر به مسلخ نزدیک می شود. این نه آرزوست، نه برنامه و توطئه. روند ناگزیر زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه بشری از ازل تا ابد است و جامعه و حاکمان ایران را نیز از این روند گریزی نیست.
در این مسیر، واژه ها و نمادها، چه در دوره آرامش و چه در دوره تلاطم های اجتماعی همواره نقش مهم و گاه تعیین کننده بازی می کنند.
در آن روز 30 خرداد 88 در یک خیابان فرعی تهران، نه یک مرد جوان، نه یک زن مسن، نه فردی از این یا آن گروه، و یا حتی فردی که در «انتخابات» شرکت کرده و در پی پس گرفتن «رأی» خود باشد، بلکه یک زن جوان و به دور از هر گونه گروه سیاسی درگیر در «انتخابات» کشته می شود. زن جوانی که شکل و شمایل زندگی اش در چهارچوب تنگ جمهوری اسلامی نمی گنجد. نه به هر نامی، بلکه با نامی مختصر و مفید! تو گویی تاریخ به یک انتخاب آگاهانه دست زده است تا از یک سو راه را بر سوء استفاده گروه های سیاسی سد کند و از سوی دیگر با نام و مرگی زیبا برای یک ملت، نه قهرمان، بلکه یک نماد و نشانه انکارناپذیر بیافریند.
قهرمانان تنها در افسانه ها وجود دارند چرا که زندگی آنها ورای یک زندگی انسانی است. هر کس که در جهان واقع، قهرمان نامیده شده (و یا می شود) تنها یک سوء تفاهم و یا یک اشتباه لفظی است!
نمادها و نشانه ها اما واقعی اند چرا که در جریان رویدادهای اجتماعی ساخته می شوند. نماد ندا از این رو انکارناپذیر است که بسی فراتر از یک قربانی یا یک «شهید» می رود. حامل مضمون است. از جوانی و چهره زیبا و آراسته و پوشش آزاد تا عدم اعتقادش به هیچ یک از «دو بال نظام» و چشمانی که در آخرین لحظه به جای آنکه بسته شود، با نگاهی به دور دست (با اینکه روی زمین افتاده است) جهان را بر جای خود میخکوب می کند، همگی گویای اشتیاق و مطالبه جامعه جوان و برومندی است که به طور سازمان یافته بنیه اش را می فرسایند، سرکوبش می کنند و جز در آنجا که در برابر قدرت قاهر جمهوری اسلامی سر فرود نیاورد، نقشی به وی نمی سپارند. جامعه جوانی که راه ترقی اش را به بسیج و سپاه محدود می کنند. جامعه ای که تا سرسپرده نباشد، به مقام و مسئولیت بالا راه نمی یابد. از بخش های دیگر فعالیت های اجتماعی سخنی نمی گویم، که پدید آمدن فعالیت ها و هنرهای زیرزمینی، خود گویای هر واقعیتی است.
ندا، چه بسا بدون آنکه هرگز به مردن فکر کرده باشد، و یا به چگونه مردنش اندیشیده باشد، جوان و زیبا مُرد تا با این زیبایی و جوانی پیام آور امید و پیروزی باشد. تاریخ همه کشورها با چنین نمادهایی همراه است. نمادهایی که بر اساس موقعیت ویژه آن جامعه پدید می آیند. نمادها الزاما با مرگ همراه نیستند. مهاتما گاندی پیش از آنکه به قتل برسد، به نماد مبارزه بدون خشونت تبدیل شده بود. نلسون ماندلا نماد بی بدیل آفریقا و مبا رزه اش برای آزادی و برابری است.
نمادها اما در کنار واژه ها معنا می یابند. خشونت استعمار، بدون آنکه بخواهد، مفهوم «مبارزه بدون خشونت» را تولید می کند و نهایتا در برابر آن به زانو در می آید. نفرت و دشمنی سفیدها نسبت به سیاه ها، به دوستی و آشتی دامن می زند تا نژادپرستی را به مثابه یکی از زشت ترین پدیده های بشری از میدان به در کند. جامعه آرمانی وجود ندارد و وجود نخواهد داشت. لیکن با مبارزه ای که درون جوامع جریان دارد، جامعه بشری به سوی زندگی و مناسبات انسانی تر حرکت می کند. همین! در این مسیر، برخی واژه ها باری سنگین تر از معنای خود حمل می کنند.
واژه ایرانی
نمادها همراه با واژه ها بیانگر شرایط یک جامعه در یک دوره تاریخی معین می شوند. نه تنها بسیاری از واژه ها بار ویژه ای می یابند، بلکه حتی بر این اساس که از سوی کدام گروه اجتماعی استفاده می شوند، هویت تازه ای پیدا می کنند تا جایی که هنگامی که آن دوره بسر آمد و به تاریخ سپرده شد، در کنار همه چیزهایی که از آن دوره باقی می ماند، یک فرهنگ واژه ها نیز یافت می شود.
برایتان از آلمان مثال می زنم که به دلیل تجربه فاشیسم و کمونیسم، هر دو، در یک دوره کوتاه شصت ساله، از این واژه ها و مفاهیم کم ندارد. واژه هایی که بسی فراتر از حرف اند و هنگامی که بر زبان می آیند، یک دوره تاریخی و یک فرهنگ سیاسی و اجتماعی را به نمایش می گذارند. واژه هایی که گاه در بیان آنها باید احتیاط کرد چرا که یادآور آن دو دوره پیشین (فاشیسم و کمونیسم) هستند و ممکن است سوء تفاهم به وجود آورند. مثلا به هنگام شنیدن جمله «کار آزادی می آفریند» چه بسا به دلیل نقشی که «کار» در ایدئولوژی کمونیسم بازی می کند، این گمان برود که مربوط به کشورهای کمونیستی است. ولی این جمله، شعار رژیم هیتلری بود که بر دروازه اردوگاه های کار اجباری و زندانها نوشته می شد. این جمله یکی از مارک های نازیسم در آلمان است و هرگز به کار نمی رود مگر آنکه سخن درباره آن دوره باشد.
ترکیب «جمهوری دمکراتیک» نیز بیانگر نظام کشورهای کمونیستی است. امکان ندارد واژه «دمکراتیک» برای یک جمهوری به عنوان پسوند استفاده شود، و منظور از آن یک نظام کمونیست نباشد. حال آنکه همه می دانند چه فاصله ای بین «دمکراسی» و آن جمهوری های «دمکراتیک» وجود داشته و دارد.
در حالی که رژیم های ایدئولوژیک واژه و زبان خود را پدید می آورند، جامعه نیز تلاش می کند تا واژه ها و زبان خود را در برابر آنها قرار دهد. فاصله بین حاکمان ایدئولوژیک و مردم تنها در سیاست و اقتصاد نیست که روز به روز بیشتر می شود. در عرصه فرهنگ و زبان نیز بین آنها دره ای عمیق شکل می گیرد. واژه ها و ترکیباتی مانند «اجماع»، «تعامل»، «مردم سالاری دینی»، «اصولگرا»، «تساهل» و «مسامحه» بیانگر بخشی از شخصیت نظام حاکم می شوند. بگذریم از اینکه برخی از مخالفان و تحلیل گران نیز از این واژه ها استفاده می کنند، بدون آنکه به شخصیت ایدئولوژیک آنها توجه کنند.
این واژه ها ساخته شرایط و ایدئولوژی حاکم هستند. یعنی در یک نظام دیگر، با یک فرهنگ و پیشینه دیگر، به وجود نمی آمدند. به همین ترتیب، نه تنها عمرشان با نظامی که در آن به دنیا آمده اند به پایان می رسد، بلکه بیانگر شخصیت و کیفیت آن نظام می شوند. حتی واژه هایی مانند «گفتمان» و «اصلاح طلب» از آنجا که به آنها معنایی متفاوت از فرهنگ سیاسی رایج در جهان تزریق می شود، بار دیگری می یابند و در لغت نامه جمهوری اسلامی قرار می گیرند.
«جمهوری اسلامی» خود یکی از این کلمات و ترکیبات تازه است. درست مانند عنوان «جمهوری دمکراتیک» که نظام های کمونیست بر خود نهاده بودند. شکل گیری شعار «جمهوری ایرانی» را که ظاهرا سبب نگرانی و یا خشم برخی شده است، تنها با بررسی فرهنگ و زبانی که نظام های سیاسی تولید می کنند، و واکنشی که جامعه به آن نشان می دهد، می توان توضیح داد و نه با مواضع سیاسی که این یا آن فرد از آن دفاع می کند!
در تمامی نظام های ایدئولوژیک، مردم تلاش کرده اند با فاصله گرفتن از فرهنگ و زبان حاکم، نظر و خواسته خویش را با فرهنگ و زبان خویش مطرح کنند. واژه «ایرانی» در شعار «جمهوری ایرانی» چیزی بیش از این نیست. بیان این خواسته است که ما جمهوری «اسلامی» نمی خواهیم چرا که «جمهوری اسلامی» با تکیه بر «وحدت کلمه» به حذف همه کلمات دیگر می پردازد. نظرها و اعتقادات را با تکیه بر «اسلامی» بودن خود حذف و سرکوب می کند. شعار «جمهوری ایرانی» اما بیانگر هیچ نظامی نیست جز مخالفت با نظام موجود! ملتی که همه امکانات سخن و گفتگو و استدلال از آن سلب شده است، چاره ای جز بیان خود در شعار ندارد. در شعار نمی توان استدلال کرد و توضیح داد. اگر کسانی از این نگران هستند که مبادا تکیه بر واژه «ایرانی» به رشد «ناسیونالیسم» بیانجامد و جامعه را از یک چاه به چاه دیگری بیندازد، بهتر است به این واقعیت توجه داشته باشند که جمهوری اسلامی خود هم اکنون یک نظام ناسیونالیست- اسلامی تمام عیار است!
12 نوامبر 09
No comments:
Post a Comment