چهارشنبه 29 اسفند 1386
با اين همه غم/ در خانهء دل/ اندکی شادی بايد/ که گاه ِ نوروز است، علی مير فطروس
.... ملّيت اساساً در برابر «ديگران» خود را بروز می دهد. تاريخ ايران، تاريخ هجوم های اقوام مختلف و لذا: تاريخ حضور اين «ديگران» است. منظورم از هويت ملی مجموعه درک و دريافت من (بعنوان يک ايرانی) از جهان و جامعه است. مجموعه کردارها، منش ها، احساس ها و آئين هائی است که «شخصيت» مرا (به عنوان يک ايرانی) از ساير ملّت ها، مشخص می کند، چيزی که يکی از ايران شناسان برجسته فرانسوی بدرستی آنرا L’âme de l’Iran (جانِ ايران) ناميده است. من در تعريف «ملّيت» ـ مخصوصاً ـ بر واژه «شخصیّت» تأکيد می کنم تا جوهر معنوی و فرهنگی مفهوم «ملّيت» را نشان بدهم.
خوب! اين هوشياری تاريخی کی و کجا خودش را نشان می دهد؟ وقتی که يک دشمن خارجی به «شخصیّت» شما (به شخصیّت تاريخی شما) يعنی به «هویّت» شما، به ميهن و فرهنگ و تاريخ و آئين های ملّی شما تجاوز کرده باشد. بنابراين عجيب نيست که به قول «التون دانيل» E. Daniel (محقّق و ايران شناس برجستهء انگليسی) در طول حدود صد سال (از سال ١٢٦ تا ٢٧ هجری / ٧٤٣-٨٤٢ ميلادی) ما شاهد ١٤٣ قيام و شورش اجتماعی، سياسی و مذهبی در نواحی مختلف خراسان، آذربايجان، سيستان، طبرستان، گيلان و... عليه حاکميت اعراب يا اسلام بوده ايم. چنين هوشياری و مقاومتی در تاريخ ملّت ها اگر بی نظير نباشد، بی ترديد، کم نظير است... نتيجهء اين مقاومت ها، فداکاری ها و هوشياری ها از جمله اينست که پس از آنهمه آوار سهمگين تاريخی (برخلاف بسياری از کشورهای متمدن قديم) زبان، ادبيات، فرهنگ و آئين های ملّی ما هنوز زنده و پايدار است.
در اين جا، دلم می خواهد به گوشه تاريکی از تاريخ ايران اشاره ای بکنم تا هم شاهدی برای حرف هايم ارائه داده باشم و هم ادای دينی کرده باشم به آن قهرمانان گمنامی که امروزه ما، همهء هستی تاريخی و فرهنگی خودمان را مديون فداکاری ها و پايداری های آنان هستيم:
من در باره ء قتل عام ها، غارت ها، ويران کردن شهرها و آتش زدن کتابخانه ها و آواره کردن دانشمندان شهرهای نيشابور، بخارا، مرو، خوارزم و سمرقند (که از مراکز مهم علمی و فرهنگی ايران و جهان در قرون وسطی بودند) بوسيله « قُتيبه بن مُسلم» (سردار عرب در فتح خراسان) در کتاب «ملاحظاتی در تاريخ ايران» صحبت کرده ام. در تواريخ سيستان آمده است:
وقتی که سپاهيان «قُتيبه»، سيستان را به خاک و خون کشيدند، مردی چنگنواز، در کوی و برزن ِ شهر - که غرق خون و آتش بود - از کشتارها و جنايات «قُتيبه» قصّهها میگفت و اشک ِخونين از ديدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری میساخت و خود نيز، خون میگريست... و آنگاه، بر چنگ مینواخت و میخواند:
-«با اينهمه غم
در خانهء دل
اندکی شادی بايد
که گاهِ نوروز است...».
به نقل از کتاب «ديدگاه ها»،علی ميرفطروس، ۱۹۹۳،صص ۳۲-۳۳
27 اسفند » برنامه کاون فرهنگی پويش در شب سال نو، با سخنرانی محمدعلی دادخواه و نمايشگاه نقاشی، پاريس، چهارشنبه ۲۹ اسفند
17 اسفند » جشن نوروز در شهر آخن، کانون ره آورد، شنبه ۲۲ مارس
10 اسفند » جشن نوروز در بروکسل، جمعه ۲۱ مارس
18 آبان » دکتر خانلری؛ قافله سالار "سخن"، علی ميرفطروس
29 اسفند » گل افشانی ِ نوروز ِ نوآور و نور باور، گلاب افشان باد! احمد پناهنده لنگرودی
No comments:
Post a Comment