از «حقوق ملت ها در دوران مدرن» سخن بسيار رفته است. يکی از اين حقوق، حق سلب ناشدنی رأی دادن، انتخاب کردن و انتخاب شدن است که، در واقع، پايه و رکن اصلی نظم دموکراتيک هر جامعهء مدرنی بشمار می رود. اين حق پايه ای اما از نخستين حقوق ملت ها نيز هست که بوسيلهء حکومت های خودکامه سلب می شود و کارگزاران اين حکومت ها، بسته به قدرت و نياز خود، در انتخاب راه اين حق کشی روش های مختلفی را پيش می گيرند که از خودداری در انجام انتخابات آغاز شده و به برگزاری انتخابات تقلبی، يا فرمايشی، يا عوامفريبانه و يا فيلترگذاری شده می انجامد.
آنچه ميزان قدرت و نياز فوق الذکر را مشخص می سازد رابطه ای مستقيم دارد با چگونگی احراز حکومت از جانب حکمرانان و شرايط داخلی و بين المللی موجود در اطراف آنها. انقلاب، کودتا، و استفاده از فرصت پيروزی در انتخابات قبلی، همگی راه های رسيدن به قدرتند اما در همه حال مهمترين نياز برای تثبيت حاکميت به دست آمده نمايش دارا بودن «قانونيت» حکومت است، آنگونه که قابل شناسائی و قبول از جانب مردم و ديگر دولت های جهان باشد. اما در عين حال می دانيم که اين «قانونيت» در جامعهء مدرن از طريق بيرون آمدن حکومت از صندوق آراء آزادانهء عمومی به دست می آيد. يعنی و بدينسان، دايرهء باطلی بوجود می آيد که در آن به حکومت رسيدگان ـ حتی آنان که از راه کودتا و انقلاب به قدرت رسيده اند ـ ناگزيرند برای تثبيت و استمرار حاکميت خود تن به رفراندم و انتخابات دهند و چون انتخابات واقعی آنان را از قانونيت می اندازد ناچارند دست به تقلب و دخالت در آن بزنند. از همين روست که امروزه کمتر به مورد تعطيل بلند مدت انتخابات بر می خوريم و حکومت های خودکامه اغلب از روش های کنترل انتخابات به نفع اهداف خود استفاده می کنند.
يکی از افتخارات حکومت اسلامی در ايران، که بارها و بارها از جانب گردانندگان آن به رخ دنيا کشيده شده، آن است که اين رژيم با يک رفراندم سراسری بر سر کار آمده و همواره نيز توانسته است، بدون وقفه، انواع انتخابات خبرگان و مجلس شورا و رياست جمهوری و شوراهای شهری را برگذار کند و، در نتيجه، نشان دهد که از «قانونيت» معتبری برخوردار است.
اما، در طی اين سه دهه که از عمر حکومت اسلامی می گذرد، نخست اهل فن و سپس توده های مردم رفته رفته با اين حقيقت دردناک آشنا شده اند که با يکی از حيله گرترين رژيم ها در کار انتخابات روبرو هستند که در روز روشن و ماهرانه بکار چشم بندی و ايجاد توهم انتخابات مشغول بوده و در اين ميانه همواره توانسته است به درجات مختلف مردم را در بن بست های عمده ای قرار دهد تا مجبور شوند به پای صندوق رأی آمده و از ميان نامزدهای دستچين شدهء آن نفراتی را انتخاب کنند. اما اين روش ها تنها شامل ترساندن مردم از عواقب شرکت نکردن (مثل لزوم وجود مهر انتخابات در شناسنامه ها برای استفاده از مزايای مختلف آن) نمی شوند. تکنيک عمدهء حکومت اسلامی در زمينهء انتخابات ارائه «نامزد خوب و نامزد بد» بوده است تا مردم از ترس «اين يکی» از خانه ها بيرون آمده، حوزه های رأی گيری را رونق داده و «آن يکی» را انتخاب کنند. مهم هم نيست که عاقبت کدام نامزد از صندوق ها بيرون آيد. حکايت حکايت برادری سگ زرد و شغال است. مهم آن است که مردم در حوزه ها حضور پيدا کنند و، به مدد آن، رژيم بتواند پايه های مردمی خود را در برابر چشم جهان به نمايش گذارد. بقيهء کار را خود حکومت می داند که چگونه انجام دهد.
در طول سال های گذشته، اين مهارت چشمگير رژيم را وجود يک عامل عمده ديگر هم کاراتر کرده است ـ عاملی به نام نامزد «اصلاح طلب» که در سر هر انتخاباتی ظهور می کند، برای حق مردم قصيده می سرايد، ايران از آن همهء ايرانيان می خواهد، از فوايد آزادی و مضرات ديکتاتوری می گويد و، در عين حال، به تلميح و تلويح و اشاره، به مردم حالی می کند که اگر «طرف مقابل» بيايد حسابتان با کرام الکاتبين است. بعد، وقتی انتخابات برگذار شد و مردم «با حضور «پر شور خود نه به کانديداها که به کل رژيم رأی اعتماد دانند (تلقی ِ هميشگی ِ خامنه ای از همهء فرصت های انتخاباتی)، آنگاه انتخاب شدگان جديد برای مدتی مديد تنها وقت مردم را تلف می کنند و در حالی که خود، در جلوی صحنه، به گريه و زاری و ناليدن از جور طرف ديگر مشغولند، اجازه می دهند تا «دولت و تشکيلات موازی»، که قدرت واقعی را در دست دارد، کار خودش را آن پشت ها انجام دهد ، قتل های زنجيره ای راه بياندازد، روزنامه های همين اصلاح طلبان را (به قول خودشان) بطور «فله ای» ببندد، زهرا کاظمی را در زندان بکشد، هزاران زندانی سياسی را شکنجه کند، در لبنان نيروهای نظامی بوجود آورد، در دل کوه ها تأسيسات بمب اتمی سازی برقرار کند، هرچه تروريست قدار است را ميزبان شود، شبکه های قاچاق مواد مخدر و مخدرات اعزامی به حاشيهء خليج شرمندهء فارس را بوجود آورد، آثار باستانی را شخم بزند و بغل گوش مهمترين اثر تاريخی ايران ـ آرامگاه کورش یزرگ ـ سد بزند و دشت های گنجينه دار ايران را به آب ببندد. و البته به پاداش اين حضور پر شور، اصلاح طلبان هم اين فرصت را فراهم می آورند که تازه به دوران رسيدگان چپاولگر در عروسی هاشان ـ با پرداخت حق حساب به پاسداران ـ مشروب بخورند و رقص شتری کنند. مردم عادی هم که بايد چنان مشغول باشند که حداکثر ميدان پرواز فکرشان شام فردا شبشان باشد.
بدينسان، حکومت اسلامی مهمترين ناقض چيزی است که در نظم عمومی جهان متمدن «حق مسلم تک تک شهروندان» محسوب می شود. براستی در برابر حق انتخابات آزاد مردم يک کشور کدام حق ديگری می تواند مسلم تر باشد؟ داشتن انرژی اتمی (حتی به قصد استفادهء صلح آميز) در مجموعه ای که به سختی از عهدهء آفتابه سازی بر می آيد و نتيجهء «تحقيقات اتمی» اش دير يا زود ميليون ها نفر را آلوده خواهد ساخت؟
باری، مردم ايران سه دهه وقت داشته اند تا در کلاس ِ زندگی ِ روزمرهء خود اين بازی دلشکن انتخابات را تجربه کنند و رفته رفته به يک واقعيت شگرف ديگر هم پی ببرند، واقعيتی که مشاطه های حکومتی ـ دوم خردادی ها و مشارکتی ها و ملی مذهبی ها ـ همواره کوشيده اند راه درک آن را سد کنند. و آن وجود حق ديگری برای مردمان است که حکومت کمتر می تواند در يک مقياس وسيع آن را از مردم سلب کند. اين حق در کسوف مانده «حق امتناع» نام دارد، «حق عدم مشارکت» و حق «تحريم» (که البته ته مزهء مذهبی اين واژه کراهت دارد اما هنوز کلام جانشين درستی برای آن نيافته ام. شايد بهتر باشد همان واژه ای را بکار بريم که همهء جهان از آن استفاده می کنند و در فارسی هم رفته رفته جا افتاده است: «بايکوت کردن»). اين هم در جوامع متمدن يک «حق مسلم» است.
در دو سال گذشته، پس از تقريباً يک دهه که از فريبکاری بزرگ دوم خرداد گذشت و دست «اصلاح طلبان» رو شد، بخش عظيمی از مردم تصميم گرفتند که به ندای دعوت کنندگان به بايکوت انتخابات پاسخ مثبت دهند، در خانه ها بمانند و ـ عليرغم همهء حيله گری های ولی فقيه ـ در انتخابات شرکت نکنند؛ نخست در انتخابات شوراها و سپس در انتخابات رياست جمهوری. و چنان شد که امتناع بخش مردم ناموافق با جمهوری اسلامی از شرکت در انتخابات کانديداهای ظاهر الصلاح، اصلاح طلب را از باقی ماندن در قدرت محروم کرد، و رأی اندک کسانی که در باقی ماندن رژيم منافعی را برای خود متصور يا متوهم هستند موجب شد تا «کانديدای بد و ترس آور»، با حيله هائی که خود بکار بست، سر از صندوق بيرون آرد. سال گذشته مردمی که از «حق رأی آزاد» محروم شده بودند، در روياروئی با اين محروميت، از «حق طبيعی امتناع» استفاده کرده و در بازی ِ رژيم شرکت نکردند. اما نتيجه چه شد؟
از نظر من، بايکوت انتخابات در تيرماه سال پيش هم اکنون نتايج نيکوی خويش را به نمايش گذاشته و رژيم را در مسيری فروغلطانده است که به پايان گرفتن کابوس خواهد انجاميد. من البته با شماتت های «انديشمندان» اصلاح طلب و ضد بايکوت هم کاملاً آشنا هستم و می دانم که آنان (به قول خودشان) «تحريميان» را متهم به بدتر کردن اوضاع، گرفتار کردن مردم در گرداب بيکاری و تورم و فقر، و خودخواهانه اکنون را فدای فردائی که هيچ معلوم نيست بيايد، محکوم می کنند؛ تو گوئی که سياست های اقتصادی و اجتماعی دولت «مهرورزی» را «تحريميان» ياد آنها داده اند، گرانی را آنها ايجاد کرده و کارگران را آنها گروها گروه از کار اخراج کرده اند. آنان فراموش می کنند که بايکوت انتخابات تنها کاری را که انجام داده مسدود کردن راه آنانی بوده که قصد داشتند، در ادامهء فريبی هشت ساله، با نام دموکراسی، حقوق بشر، و ايرانی که متعلق به همهء ايرانيان «خواهد بود»، به کار بزک کردن رژيم ادامه دهند و با اعطای آزادی هائی از نوع آزادی عقب کشيدن دو سانتیمتر روسری و برگذاری کنسرت های جوانانه که در آن خانم ها اجازه دارند دسته جمعی و درحاشيه خوانندگی آقايان زمزمه کنند، مردم را وادارند تا، با راضی شدن به تبی سرطانی، مرگ حتمی رژيم را به تأخير اندازند.
می خواهم بگويم که بايکوت انتخابات سال پيش نه احمدی نژاد را خلق کرد، نه جهالت مفرط حاکم بر کابينهء او را. اما اين بايکوت توانست رفسنجانی و معين و کروبی را به حاشيه براند و نگذارد تا آنان به نمايش متعفنی که هشت سال تمام به بازيگری خاتمی و دار و دسته اش برای حکومت اسلامی زمان خريد ادامه دهند. «تحريميان» براستی از اين بابت مستحق سرزنش اصلاح طلبان هستند؛ چرا که تشخيص شان آن بوده که، تا اين آقايان اصلاح طلب در صحنه اند و بر خر مراد سوار، جمهوری اسلامی هم در مسيری بيمه شده به پيش می تازد.
بايکوت انتخابات آنانی را که، در پس پردهء دولت اصلاحات دولت موازی تشکيل داده بودند و، در سايهء امنيتی که حکومت خاتمی برايشان فراهم کرده بود، به فروختن و نابود کردن کشور ادامه می دادند، به جلوی صحنه رانده و رژيم را ـ بی هيچ بزک و آرايشی ـ در برابر چشم توده های بيکار و فقر زده قرار داده است.
بايکوت انتخابات توانسته است بر شکاف ها و ترک های ديواری که رژيم در پس آن آسيب ناپذير می نمود بيافزايد تا از آن روزن ها مردم عادی نيز ببينند که چگونه، از نخستين روز اين حکومت، فريب شعارهای ايمانی و اخلاقی و عدالت جوئی کاذب آخوندهای معمم و مکلا را خورده اند. هم اکنون انتشار نامهء خمينی به هنگام سر کشيدن جام زهر، و در کنار آن کوشش بازماندگانش برای پنهان داشتن دلايل اين کار، و کوشش برای فريب دادن خانواده های مؤمنی که در راه حفظ رژيم اسلامی (و احياناً کشور) خون و شهيد داده بودند (با ايجاد اين توهم که رژيم آتش بس را از موضع قدرت پذيرفته است)، همه و همه به خاطر گسترده شدن شکاف موجود در آن ديوار جعل و دروغ ممکن شده است و اين گسترش پيش نمی آمد و بحران مزمن حکومت اسلامی رو نمی شد اگر بايکوت انتخابات يک سال پيش پای دوم خردادی ها را نشکسته بود.
اما اين بحران از آن رو مزمن شده است که رژيم اسلامی برای بقای خود به آن احتياج دارد. وگرنه، کدام رژيم استواری را می توان در جهان يافت که ادامهء هستی خويش را در بحران زائی بيابد؟ بحران زائی يعنی سرگرم کردن مردم و انحراف و انصراف نظر آنان از درک واقعيت ناشی از بی کفايتی و ماجراجوئی کسانی که که بر زندگی شان مسلط اند. به نظر من، هنوز معناهای واقعی آن عبارت مشهور خمينی که گفت «جنگ رحمت است» بخوبی بر توده های مردمی که به اميد آمدن پول نفت بر سر سفره هايشان هنوز پای سخن احمدی نژاد هورا می کشند (يا، در واقع، «الله اکبر» و «حق مسلم ماست» می گويند) روشن نشده است. اما انتشار نامهء خمينی خبر افشا شدن های ديگر می دهد.
آيا احمدی نژاد ـ که پول نفت را همچنان خرج انرژی هسته ای و حزب الله لبنان و هزار گشادبازی ماجراجويانهء ديگر می کند ـ قرار است کدام پول را بر سر سفرهء مردم بياورد؟ آيا اکنون، به مدد بايکوت انتخابات، همگان درک نکرده اند که منظور او، نه پول مستقيم نفت که پول غير مستقيمی بوده است که تاکنون به دست خاندان های آخوندی و آقازاده ها حيف و ميل می شده؟ آيا آنچه دريغمندانه تسلط «پوپوليسم» بر کشور خوانده می شود جز آشکار شدن شکاف ها برای فرو ريختن ديوارها چيز ديگری هم هست؟ اکنون است که می بينيم بچه های انقلاب و امام برای رگ گردن هم دندان تيز کرده اند و به عرصهء دعوائی پا نهاده اند که، خوشبختانه، برنده ندارد. مگر نه اينکه علم اقتصاد و علم جامعه شناسی به ما می گويند که اکنون، چه پول رفسنجانی و واعظ طبسی بر سر سفرهء مردم راه پيدا کند و چه نه، برد تاريخی در راستای هوشياری تجربی ِ مردم عمل کرده و ارزش والای يک حرکت ساده و بی خطر سياسی را آشکارتر ساخته است؛ چرا که از اين پس، هديهء رژيم اسلامی به مردم فقير ايران از يسکو تورم و گرانی فراگيرنده و، از طرف ديگر، فقر و عوارض مهلک آن است و، در هر دو حال، اين مردم اند که با رنج و الم بسيار با چهرهء واقعی دشمن خود آشناتر شده و در مورد آن (و آيندهء خود، البته) تصميم گيری خواهند کرد.
شايد هيچ کدام از حکومتمداران اسلامی مثل خود رهبر آن خطراتی را که شکاف گريزناپذير پايان ِ بازی ِ «کانديدای خوب ـ کانديدای بد» برای رژيم بهمراه داشته (امری که به مدد بايکوت انتخابات ميسر شده) توصيف نکرده باشد. هفتهء پيش او، در ديدار با سران سه قوه، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، و مسئولان و کارگزاران نظام، نکاتی را خطاب به آنان بيان داشته که حائز اهميت بسيارند. بنا بر گزارش همشهری، او مسئولان و مدیران همهء قوا و دستگاه ها را به پرهیز جدی از «ایجاد اختلاف» توصیه کرده و گفته است: «به لطف پروردگار، اتحاد و الفت قلبی مسئولان از همیشه بهتر و بیشتر است (!)؛ اما باید در مقابل تلاش های اختلاف افکنانهء دشمنان (!)، به شدت هوشیار بود و اجازه نداد اختلافات طبیعی ِ فکری و سلیقه ای به دو دستگی بیانجامد... هنگامی که نظام در کلیت خود موضعی یا تصمیمی می گیرد همه باید یک پارچه و متحد پشت سر آن موضع بایستند (!)؛ که تا به امروز این چنین بوده و، به یاری خداوند، بعد از این هم همینطور خواهد بود... اگر کسی دربارهء عملکرد دولت حرفی دارد آن را از طریقی به گوش دولت یا مسئولان برساند؛ اما تبلیغ ناکارآمدی دولت، حتی اگر واقعیت داشته باشد (!)، صحیح نیست، چه برسد به اینکه واقعیت ندارد و غیرمنصفانه است… گله گزاری افراطی مسئولان از یکدیگر، به ویژه در برابر افکار عمومی (!)، کاری غلط است. مردم خوب ایران چه تقصیری کرده اند که با این گله گزاری ها آنها را دلشکسته می کنیم؟»
روزنامهء همشهری همچنين می افزايد که: ایشان در همین زمینه به بزرگنمایی مسائلی که اخیراً دربارهء پایان جنگ و قطعنامه بیان شده اشاره کرده و افزودند: «اگر این حرف ها و گله گزاری ها بیان نمی شد بهتر بود (!)؛ اما حالا که صورت گرفته نباید دربارهء تأثیر آن اغراق کرد و به گونه ای حرف زد که انگار حادثه مهمی اتفاق افتاده است (!)... هم مسئولان سیاسی و هم مسئولان نظامی در جنگ خدمات فراوان و ضعف هایی داشتند که برآیند آنها موجب تصمیم گیری امام راحل دربارهء قطعنامه شد که اطلاعات آن به طور مناسب(!) و به تدریج(!) در اختیار مردم قرار می گیرد!»
اما عکس های گرفته شده در همان جلسه، از نفرت هر دم افزاينده طرفين دعوا از يکديگر خبر داده و نشان می دهند که شکاف ايجاد شده با اينگونه نصيحت ها تعمير پذير نيست.
در عين حال، ولی فقيه سخنان خود را با اشاره به امر خطير ديگری به پايان می برد که در سر راه حکومت کمين کرده است. او، در ادامهء سخنانش، به تبیین اهمیت انتخابات مجلس خبرگان و شوراها پرداخته و خاطرنشان می کند که: «هر دوی این انتخابات، در جای خود، مهم هستند و آحاد مردم، مسئولان، مجموعه های گوناگون سیاسی ـ اجتماعی، و فعالان کشور باید (!) نسبت به این انتخابات احساس مسئولیت کنند… همهء مطبوعات، رسانه ها، کسانی که از ابزارها و شیوه های رایانه ای استفاده می کنند و صاحبان تریبون های عمومی باید (!) مراقب باشند که تخریب و اهانت، فضای انتخابات را ناسالم می سازد که هیچگونه منطقی ندارد و جایز نیست… کمک به تضمین مشارکت عمومی (!) وظیفه ای همگانی است».
بدينسان، بار ديگر حکومت غيرقانونی اسلامی دست بکار نمايش دوگانه ای بنام انتخابات شده است و قصد دارد تا ـ در پی گذشتن يک سال و چند ماهی از انتخابات مفتضح رياست جمهوری اش ـ اين بار در مورد مجلس خبرگان رهبری و شوراهای شهری دام بنهد و سر حقه باز کند. و می بينيم که اين بار هم احزاب دوم خردادی و ملی ـ مذهبی سرگرم ارائهء ليست نامزدهای انتخاباتی شده اند و، مشاطه وار، ديگرباره قصد بزک کردن رژيم، کشاندن مردم به پای صندوق های رأی، و کسب وجاهت و قانونيت برای آن هستند.
اما، می توان ديد که همين دو انتخابات فرصتی ديگر را برای «تحريميان» پيش آورده اند تا، با امتناع از شرکت در اين مضحکه، رژيم را بيش از پيش، با پيروان جاهل يا مغرض يا سوء استفاده چی اش تنها بگذارند و، بخصوص با رأی ندادن به دوم خردادی ها و آنان که به دروغ نام «اصلاح طلب» بر خود نهاده اند، بيش از پيش پرده از چهرهء کريه اين حکومت بردارند.
خامنه ای اما، در همان ديدار، «با تحسین جدیت، تلاش خوب و کار پرحجم دولت نهم» گفته است: «همه باید رئیس جمهور را مورد تکریم قرار دهند». من فکر می کنم شرکت در بايکوت انتخابات، در خانه ماندن و رأی ندادن بهترين راه تنها گذاشتن ولی فقيه با رئيس جمهور مکرمش خواهد بود تا احمدی نژاد و دار و دسته اش بتوانند هرچه بيشتر چهرهء رژيم را افشا کرده، نام و نشان آنانی را که منافعشان به خطر افتاده منتشر ساخته و، با انجام يک سری «عمليات انتحاری» ديگر، کشور ما را از شر خود و اصلاح طلبان رقيبش يکجا آسوده کند. بايکوت يعنی اعلام اينکه ديگر نخواهيم گذاشت مشاطه های حرفه ای چهرهء «دلگشا» ی اين حکومت را بيارايند.
No comments:
Post a Comment