ما از ستيغ و تيغ گذشتيم آری! مسيح کجاست؟ مسيح کجاست - تا که صادقانه ببيند: ما از ستيغ و تيغ گذشتيم - بی آنکه رحمتی را (يا کمترين نگاهی را، حتّی) از هيچ ناخدا و خدائی چشمِ اميد داشته باشيم
ما از ستيغ و تيغ گذشتيم باری ... «حلاّج» را ديديم در شيشه های روشنِ صبحی فرازِدار (شوريده جان و گيسو رها و خروشان) و روح آب - چه خونبار! - آوازهای شهيدش را در «دجله» می سرود: -« حقّ حقّ حقّ اناالحقّ »
عيسی نبوده ايم آری! عيسی نبوده ايم - امـّا، ما معراج را ايمان خويش ساخته بوديم معراج را بر ارتفاعِ دار ١
ما از ستيغ و تيغ گذشتيم - باری - بی هيچ ناخدا و خدائی حتّی. ٭ درباره اين شعر نگاه کنيد به کتاب گفتگوها، علی ميرفطروس، آلمان، ١٩٩٨، صص ٩٢-٩٦ ١- معراج مردان، بر سرِ دارست (حسين منصور حلّاج) |
No comments:
Post a Comment