Tuesday, January 12, 2010

زن ستیزی در شاهنامه!

زن ستیزی در شاهنامه!

بهرام روشن‌ضمیر

به درخواست دوست و هم‌اندیش گرامی‌ام و سردبیر گرانمایه روزنامک _مسعود لقمان_ امسال به مناسبت روز بزرگداشت حکیم توس این جستار را به پیشگاه شما پیشکش میکنم.

جنگ سهراب و گردآفرید اثر استاد شمس خلخالی

جنگ سهراب و گردآفرید اثر استاد شمس خلخالی

هنگامی که ما درباره گوهرهای خود پژوهش نکنیم، باید تماشاگر داوری بیگانگان در خصوص خود باشیم. ما چه خودمان به پژوهش و کاوش در داشته‌های خود بپردازیم و چه نپردازیم، دیگران بدان خواهند پرداخت. در مورد داشته های مادی (مثلا نفت) تا زمانی که خودمان خواست و توان بهره‌برداری را نداشته باشیم، توانمندان بیگانه این کار را خواهند کرد. ولی به محض اینکه ما دست به کار شویم، دست آنان کوتاه خواهد گشت. ولی داشته های معنوی – فرهنگی چنین نیستند. همواره همگان حق دارند تا به شناخت آن دست بزنند. «ایرانشناسی» به عنوان یکی از مهمترین شاخه‌های «خاورشناسی» زاده این فرایند است. ولی مشکل اینجاست که میان «ایرانشناسی» بیگانگان و «خودشناسی» ایرانیان تفاوتهایی وجود دارد. مهمترین تفاوت، نبود شناخت ریشه‌ای و درونی بیگانگان از فرهنگ ایران است. بیگانه‌ای که تصمیم میگیرد ایران را بشناسد، به سراغ منابع رفته و با هر چیزی که مواجه میشود معنی ظاهری آنرا پذیرفته و با شجاعت آنرا بیان میکند و همه جهان نیز چون عنوان او را به عنوان «خاورشناس» میبینند، میپذیرند که نظر او کارشناسی است. این درحالی است که شاید یک ایرانی روستایی بی‌سواد به دلیل تنفس در فضای فرهنگی ایران همان بخش را بتواند بهتر از آن پروفسور ایرانشناس درک کند. به همین دلیل میبینیم که دقیق‌ترین و ظریف‌ترین نظرات را آن ایرانشناسانی داده‌اند که بیشتر در ایران زیسته‌اند و نه آنان که اعتبار دانشگاهی بیشتری داشته‌اند.

همگان معترفند که یکی بزرگترین گوهرهای فرهنگی ما شاهنامه فردوسی است. شاهنامه فردوسی نیز همان سرنوشتی را داشته است که دیگر گوهرهای ما داشته اند. یعنی خود ما از پژوهش و بررسی و حتا نسخه شناسی و نشر آن غافل شدیم و بدین ترتیب بیگانگان با شاهنامه‌پژوهی خود _با همه نقص هایشان_ به ما خدمت کردند. ولی از جمله آفت های این رویداد، چسباندن اتهام های بی اساس به آن بود. غربی ها که در کل شرق را استبدادی میشناختند، شاهنامه را استبدادزده دانسته! و چون پیشفرض ذهنی آنان وجود یک فضای زن ستیز در کشورهای جهان سوم است، شاهنامه را نیز دارای چنین فضایی دانستند!

با این پیشگفتار به سراغ بررسی اتهام «زن ستیزی» در شاهنامه میرویم. چیزی که مخلوق ناآگاهی و نادانی ایرانشناسان بیگانه بوده و البته بارها به عنوان سلاحی توسط دشمنان انیرانی و ظاهرا ایرانی ایران به کار رفته است. چراکه دشمنان ایران همواره میدانسته اند که تا شاهنامه و فردوسی باشند گزندی به ایران نخواهد رسید.

نخستین نکته ای که هنگام مواجه شدن با اتهام زن ستیزی فردوسی در شاهنامه! به ذهن می آید، این است که اینان فردوسی را قصه پرداز میدانند. درحالیکه امروز بیشینه پژوهشگران نیک میدانند که فردوسی «داستان ایران» را گردآوری کرده و آنرا به نظم کشید. گروهی باور دارند که کار گردآوری شاهنامه پیش از فردوسی انجام گرفته است و فردوسی شاهنامه را به شکل نثر در اختیار داشته و 30 سال را صرف سرودن آن کرده است. بر این اساس محتوای شاهنامه نه به دست فردوسی که به کوشش _ابومنصور معمری_ با بهره گیری از دانش چهار موبد زرتشتی (شاذان پسر برزین از توس، شاج پسر خراسانی از هرات، یزدانداد پسر شاپور از سیستان و ماهوی خورشید پسر بهرام از نیشابور) گرداوری گشته و نام شاهنامه ابومنصوری را به خود گرفته است. (مقدمة شاهنامه‌ی ابومنصوری،34-36؛نكـ:نولدكه،40؛تقی‌زاده،83) سپس اندیشه به نظم درآوردن آن پدیدار میشود که فردوسی به بهترین شکل ممکن از پس آن بر می آید.

گروهی دیگر گمان میکنند که فردوسی به نوشتارهایی پراکنده و ناقص به زبانهای پهلوی و فارسی دسترسی داشته و کار بزرگ او نخست پژوهش به منظور گردآوری بوده و سپس سرودن. به هر روی چه فردوسی شاهنامه منثور را منظوم کرده باشد و چه نخست شاهنامه منثور را از روی «خداینامه ها و شاهنامه های پیشین» و «گشتاسب نامه دقیقی» و «نامه های پهلوی» و «روایات شفاهی عامیانه» گردآورده و سپس به نظم کشیده باشد، هیچ شکی نیست که او داستان ها را از خود نیافریده است. بنابراین اگر اتهامی بر شاهنامه گرفته شود، این اتهام نه به فردوسی بلکه به دوران ایران باستان باز میگردد. حال تلاش میکنیم به یکی از این اتهام ها بپردازیم.

«تئودور نولدكه» که به داشتن نگاهی منفی درباره ایران شهره است، (استاد خالقی مطلق در در یکی از سخنرانی ها به بخشی از نگاه منفی نولدکه به شاهنامه پاسخی در خور و بجا میدهد: http://www.noufe.com/persish/Khaleghi/text/esfahan.htm) درباره «زن» در شاهنامه چنین مینویسد: «در شاهنامه زنان نقش فعالی ایفا نمی‌كنند، تنها هنگامی ظاهر می‌شوند كه هوس یا عشقی در میان باشد». (تئودور نولدکه: حماسۀ ملی ایران)

برای بررسی دیدگاه نولدکه نخست باید ببینیم که او شاهنامه را با چه چیزی مقایسه میکند و بدین نتیجه میرسد؟ همچنانکه گفتم شاهنامه نه یک قصه پردازی بلکه گزارشی از ایران باستان است. حال باید دید که انتظار ما از دوران باستان چیست؟ اگر فردوسی را روایتگر دوران باستان بدانیم، آیا از او انتظار داریم که دوران پدرسالاری _از 5 هزار سال پیش تا امروز_ را نادیده گرفته و نقش های پررنگ جامعه را به زنان بدهد تا از سوی پژوهشگران امروز به زن ستیزی متهم نشود؟! اما بیایید فرض کنیم که نولدکه جزو آن دسته بوده که شاهنامه را قصه پردازی خود فردوسی میدانسته است. در این صورت نیز تفاوتی نمیکند. فردوسی در هزار سال پیش میزیست. در عصری که نه فقط در ایران، بلکه در همه جهان نقش های بیرون از خانه ویژه مردان بود. آیا نولدکه شاهنامه را با «ایلیاد و اودیسه» اثر هومر میسنجد؟ آیا در دو اثر هومر، زنان نقشی پررنگ تر از شاهنامه فردوسی دارند؟! یا شاید نولدکه شاهنامه را با آثار برجسته ادبی اروپای نوین _پس از رنسانس_ سنجیده است. در عصری که با افول قدرت کلیسا، نویسندگان به آزادی اندیشه و بیان میرسند. مشکل اینجاست که در آثار پرتعداد شاعرانی چون «ویلیام شکسپیر» و داستانسرایانی چون «ویکتور هوگو» و «چارلز دیکنز» و ... که چند سده دیرتر از فردوسی و پس از پیروزی جنبش های آزادی گرایانه و اومانیستی در اروپا دست به قلم شده اند، نیز زنان را در فضاهایی بیرون از «هوس» و «عشق» نمی یابیم. البته که اتهامی به اینها نیز وارد نیست، چراکه عصر، عصر مردسالاری است و کسی که دست به قلم میگیرد، چه بخواهد تاریخ بنویسد و یا قصه و رمان، باید آنچه که از گذشته شنیده و آنچه که امروز میبیند را بنویسد.

مشکل من با «فمنیست ها» _که در گام نخست تبلیغات خود آثار ادبی کلاسیک را زیر پرسش میبرند_ اینجاست که من حتا با نگاهی به رمانها و داستانها و فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌های سده بیستم و بیست و یکم نیز هنوز مردها را سوار بر اسب قدرت میبینم. یعنی هنوز همان حالت حضور زنان به منظور ایجاد کنش های عشقی و بهره گیری از جذابیت های ظاهرانه آنان به جای خود باقی است. نگاهی به پرفروش ترین کتاب داستانی چند سال گذشته یعنی «هری پاتر» به خوبی نمایانگر این موضوع است. و شگفت اینکه نویسنده این اثر برجسته، یک زن اسکاتلندی به نام «جی. کی. رولینگ» است. به راستی چرا قهرمان داستان این نویسنده زن اروپایی سده بیست و یکمی نباید یک دختر باشد؟ ولی ما انتظار داریم در کتاب فردوسی در بیش از 1000 سال پیش، به جای رستم و اسفندیار و سهراب و زال، زنان را ببینیم!

با نگاهی به فیلم‌های هالیوودی که کارگردان و نویسنده برخی از آنها یک زن مدرن و تحصیلکرده غربی بوده، باز در کمال شگفتی میبینیم که فضا تفاوت چندانی با همان فضای شاهنامه ندارد. ولی گویا زور روشنفکران هوادار جنبش زنان فقط به فردوسی میرسد!

حال به خود شاهنامه باز میگردیم تا ببینیم آیا به راستی چنین است؟ آیا حکیم توس چشم خود را بر دلاوری ها و نقش آفرینی های بیرون از خانه زنان بسته است؟ اگر باور داریم که فردوسی گزارشگر ایران باستان است، آیا در ایران باستان زنان هرگز نقشی در کشور داری و لشکرداری نداشته‌اند؟

در شاهنامه درباره بانوی جنگاور ایرانی «گردآفرید» در جنگ با «سهراب» چنین میخوانیم:

کجا نام او بود گردآفرید/ که چون او به جنگ اندرون کس ندید

بپوشید درع سواران جنگ / نبود اندر آن کار جای درنگ

نهان کرد گیسو بزیر زره / بزد بر سر ترگ رومی گره

فرود آمد از دژ بکردار شیر / کمر بر میان باد پای بزیر

به پیش سپاه اندر آمد چون گرد / چو رعد خروشان یکی ویله کرد

که گردان کدامند و جنگ آوران / دلیران و کار آزموده سران

که بر من یکی آزمونرا به جنگ / بگردد بسان دلاور نهنگ

ز جنگ آوران لشکر سرفراز / مر او را نیامد یکی پیش باز

درباره «گردیه» خواهر «بهرام چوبین» در جنگ با «خاقان» چنین میخوانیم:

بدو گردیه گفت کاینک منم/ که بر شیر درنده اسب افکنم

همان خواهر پهلو نامدار / بنیزه در آمد بنزد سوار

یکی نیزه زد بر کمر بند اوی / که بگذاشت حفتان و پیوند اوی

چون از پشت باره در آمد نگون / همه ریگ شد زیر او جوی خون

یلان سینه با آن گزیده سپاه / برانگیخت اسب اندر آن رزمگاه

همه لشکر چین همی برشکست / بسی کشته افکند و چندی بخست

دو فرسنگ لشکر همی شد ز پس / بر اسبان نماندند بسیار کس

سراسر همه دشت شد رود خون / یکی بی سر و دیگری سرنگون

چو پیروز شد سوی ایران کشید / بر شهریار دلیران کشید

بروز چهارم به آموی شد / ندیدی زنی کو جهانجوی شد

حال از نولدکه و دیگرن میپرسیم که آیا «گردآفرید» و «گردیه» برای هوس در شاهنامه حضور دارند؟!

پس نتیجه این است که حکیم توس هرگز چشم خود را بر نقش آفرینی زنان نبسته است و اگر تعداد زنان نقش آفرین از مردان کمتر است، این به گزارشگر ارتباطی ندارد، بلکه از ویژگی های دوران پدرسالاری است که تا امروز پابرجاست.

اما نقش زنان شاهنامه ای به جنگاوران و لشکرداران محدود نمیشود. «فرانك» مادر فریدون با به کارگیری سیاست، فرزند خود را پرورانده و او را برای نجات ایران و ایرانیان از دست زهاک آماده میسازد. دیگر زنان شاهنامه نیز هرکدام نقشی کوچک یا بزرگ در رویدادهای سیاسی ایران بازی میکنند. در بخش ساسانیان شاهنامه _که نقش فردوسی به کمترین اندازه رسیده است و شاهد روایت جز به جز تاریخ هستیم_ باز شاهد حضور زنان در سیاستیم. که البته این به دلیل فضای مناسب دوران ساسانیان است. به طوریکه نمودار نزولی فعالیتهای زنان در بیرون از خانه و کم شدن آزادی ها و ارزش آنان _که از آغاز عصر فلز تا دوران اشکانی ادامه داشت_ در دوران ساسانی شکسته شده و آنان شرایطی بهتر از گذشته پیدا میکنند. به گونه ای که بیننده به پادشاهی رسیدن چند زن هستیم.

هرچند که در بخش های پیشین شاهنامه نیز بیننده به ارث رسیدن «فر ایزدی» و «خون شاهی» از طریق دختر «ایرج» یعنی «ماه آفرید» و در بخشی دیگر بیننده به شاهی رسیدن «همای» دختر «بهمن» هستیم. این نگاه انساندوستانه به زن که در شاهنامه میبینیم، نه آفریده حکیم بزرگ توس که از ویژگی های فرهنگی ایران آریایی میباشد و نمونه آن در هیچ کجای جهان دیده نشده است.

پس کلیت این اتهام که زنان در شاهنامه فقط در «فضای عشق و هوس» حضور دارند از پایه نادرست است. ولی ما در شاهنامه داستانهای عشقی بسیار زیبایی نیز می یابیم. با همسنجی این داستانها از جمله «زال و رودابه»، «بیژن و منیژه»، «كیكاوس و سودابه»، «كتایون و گشتاسب»، «خسرو و شیرین» و «رستم و تهمینه» و ... با نمونه های اروپایی _چه در اروپای باستان و چه در دوران مدرن_ باز میبینیم که در نمونه های ایرانی، زنان «محترم‌تر»، «نیرومندتر» و به ویژه «کنشگرتر» هستند. به طوریکه حتا گاهی این زنان هستند که عشق خود را به مردان ابراز کرده و خواستگاری میکنند و مردان در جایگاه مفعول قرار میگیرند.

آنچه از کلیت شاهنامه نسبت به موضوع زنان برمی آید چنین است. ولی جزئیات نیز همواره بحث‌های گوناگونی را در پی داشته است. همانطورکه در منطق میدانیم تعمیم جزء به کل نادرست است. در هنگام نتیجه گیری درباره یک اثر بزرگ و سترگ نباید به یک مورد کوچک بسنده کنیم. اینکه از شاهنامه 60 هزار بیتی، یک بیت را برکشیده کرده و با بهره از آن برای کل شاهنامه و فردوسی حکم صادر کنیم، نه منطقی است و نه منصفانه. این نوع داوری درباره هرچه باشد ناپذیرفتنی است. چه درباره تاریخ باشد و چه درباره ادبیات. چه به ایران مربوط شود و چه به جایی دیگر.

ولی هنگام مواجه شدن با برخی بیت‌های به ظاهر مشکل دار شاهنامه همواره یک نکته را باید در نظر بگیریم و آن اینکه شاهنامه ای که امروز در دست ماست، همانی نیست که فردوسی سروده است. «شاهنامه را به عمد به ویرانی کشاندند. با آن دشمنی کردند. دشمنان فردوسی و کژاندیشان از یک سو و ناسخان بی سواد از سوی دیگر باعث شدند تا شاهنامه آسیب فراوان ببیند». (1) بنابراین به هنگام مواجه شدن با هر بیتی باید از افزوده یا الحاقی نبودن آن مطمئن شویم. اما راه یافتن ابیات افزوده چیست؟ نخست «نسخه شناسی» و دوم «سبک شناسی».

در دانش نسخه شناسی، پژوهشگران با همسنجی دستنویس های گوناگون که در زمان ها و مکان های گوناگون نوشته شده اند، تلاش میکنند تا به اصل دست یابند. کمیت و اعتبار دستنویس ها دو فاکتور مهم برای بازیابی حقیقت میباشد. در دانش سبک شناسی، یک پژوهشگر چنان با سبک کار یک نویسنده اخت میشود که با نگاهی به ابیات، میتواند سره را از ناسره جدا کند. در سبک شناسی، هم سبک ظاهری مد نظر قرار میگیرد و هم بینش و منش نویسنده. یک شاهنامه پژوه وقتی میبیند که فردوسی در سراسر شاهنامه حتا به هنگام وصف بزرگترین دشمن ایران و سیاهترین چهره شاهنامه یعنی «زهاک» نیز به خود اجازه نمیدهد تا از کلمات سخیف و زشت و دشنام دادن بهره بگیرد، رای به این میدهد که این سبک کار استاد توس است و بدین ترتیب آن چند بیتی که در آن بیننده ناسزاگویی هستیم، از حیث سبک شناسی مردود و مطرود شناخته میشوند. یا هنگامی که در همه شاهنامه میبینیم که فردوسی با افتخار از شاهکار خود یاد کرده و به پیگیری کار خود امید فراوان دارد، شخصیت او را نیرومند و راسخ میشناسیم. آنگاه اگر در جایی ببینیم که حکیم توس ناامید به نظر آمده و کار خود را بیهوده معرفی میکند! بی شک باید در راستین بودن این بخش شک کنیم. یا هنگامیکه در سراسر شاهنامه میبینیم که فردوسی دشمنی بیگانگان به ایرانیان را گزارش کرده و ستم آنها را محکوم میکند، چگونه میتوانیم بپذیریم که خود او در دوران زندگی‌اش، دست به دامان یک سلطان ستمگر انیرانی _محمود_ شده و کتاب خود را به او پیشکش کند و او را بستاید؟!

در اینجا به چند بیت مشهور شاهنامه که ظاهری زن ستیز دارند میپردازم.

زن و اژدها هر دو در خاك به/جهان پاك ازین هر دو ناپاك به

این بیت در 15 دستنویس از كهن‌ترین و معتبرترین دستنویسهای شاهنامه كه تصحیح جلال خالقی مطلق براساس آنها استوار است، موجود نیست و در چاپهای معروف ژول مول و مسكو و بروخیم نیز دیده نمی‌شود. اما در چاپ كلكته كه بنیاد آن دستنویس های كم اعتبار شاهنامه بوده، آمده و از همان طریق به برخی از چاپهای ایران مانند شاهنامه چاپ امیربهادر، شاهنامه‌ای كه انتشارات ایران باستان به یادگار جشن هزارمین سال فردوسی منتشر كرده، شاهنامه چاپ محمد رمضانی و چاپ دبیر سیاقی راه یافته است.

بنابراین میبینیم که این اشتباه از سوی خود ایرانیها در چاپ شاهنامه های جدید رخ داده است و بدین ترتیب بیتی افزوده، به شهرت رسیده است.

زنان را از آن نام ناید بلند/كه پیوسته در خوردن و خفتنند

این بیت از میان 15 دستنویس مبنای تصحیح خالقی مطلق تنها در یك دستنویس «لوسه» آمده و بی شک افزوده است. گذشته از این، این بیت در شاهنامه چاپ مسكو نیز افزوده تشخیص داده شده است. چراکه هم به لحاظ لفظ و هم از نظر معنی سست‌ بوده و به شکل مصنوعی با باقی ابیات پیوند خورده است.

دل زن همان دیو را هست جای/ز گفتار باشند جوینده رای

این بیت از میان 15 دستنویس مبنای تصحیح خالقی مطلق تنها در هفت دست نویس کم اعتبار آمده است و البته به چاپ ژول مول نیز راه یافته است. ولی به جهت نبودن در دستنویس های معتبرتر افزوده است.

به اختر كس آن دان كه دخترش نیست/چو دختر بود روشن اخترش نیست

به تشخیص شورای مصححان شوروی مشكوك و به تشخیص خالقی مطلق، افزوده است.

كرا دختر آید به جای پسر/به از گور داماد ناید بدر

این بیت در هشت دستنویس كه كهن‌ترین دستنویس شاهنامه (ف) در رأس آنهاست، نیست و خالقی مطلق نیز آن را افزوده تشخیص داده است.

از دید سبک شناسی نیز خود حکیم توس در جایی وارون آن میفرماید:

"چو فرزند را باشد آیین و فر/گرامی به دل بر چه ماده چه نر"

تو آن را جز از باد و بازی مدان/گزاف زنان بود و رای بدان

به وضعیت دستنویسها درباره مصراع دوم توجه فرمایید:

ل: «گزاف جهاندیده آزی مدان»، ق2: «گزاف زنان بود و رای بدان»، لی: «گزاف جهان بی‌درازی مدان»، ل2:«گزار جهان‌بین درازی مدار»، ل3: «گزاف جهان بین دراز مدار»، س، ق، لن، پ، لن2 و ب: «گزاف جهان‌بین درازی مدان».

بنابراین میبینیم که چگونه بیتی که تنها در یک دست نویس وجود دارد و ساخته شاعری گمنام و زن ستیز است به نام فردوسی بزرگ زده میشود!

از دید سبک شناسی نیز میبینیم که فردوسی در جایی وارون گفتار بالا را میگوید:

"ز پاكی و از پارسایی زن/كه هم غمگسارست و هم رای زن"

زنان را ستایی سگان را ستای/...(2)

این بیت شدیدا زن‌ستیزانه و سخیف از هر دو سو یعنی نسخه شناسی و سبک شناسی سد درسد بدون هیچ شک و شبهه ای مردود و افزوده شناخته شده است. چراکه در هیچ یک از دستنویس ها _چه کهن و چه نوین_ نبوده و در هیچکدام از چاپهای شاهنامه نمیتوان آنرا یافت. یگانه ماخذ آن نه شاهنامه، بلکه «امثال و حکم» علامه دهخدا (تهران، 1310 ش، ج 2، ص 919، س 25) است. از حیث سبک شناسی نیز پر واضح است که هیچ ایرانی بافرهنگ و پاک نهادی به ویژه استاد استادان و حکیم حکیمان «فردوسی بزرگ» چنین در خصوص مادر و همسر و دختر خود سخن نمیگوید.

در بخشی از شاهنامه درباره زنان از قول انوشیروان میخوانیم:

چنان دان كه چاره نباشد ز جفت/ز پوشیدن و خورد و جای نهفت
اگر پارسا باشد و رای زن/یكی گنج باشد پر آگنده زن
به ویژه كه باشد به بالا بلند/فرو هشته تا پای مشكین كمند
خردمند و هوشیار و با رای و شرم/سخن گفتنش خوب و آوای نرم
برین سان زنی داشت پر مایه شاه/به بالای سرو و به دیدار ماه

در داستان بیژن و منیژه توصیف دیگری از زنان _همسر فردوسی_ را داریم که اینبار زائیده اندیشه خود استاد است و بازگویی نمیباشد و به ما نشان میدهد که حکیم نسبت به زنان چه دیدی داشته است:

شبی چون شبه روی شسته به قیر/نه بهرام پیدا نه كیوان نه تیر‌
نه آوای مرغونه هرای دد/زمانه زبان بسته از نیك و بد
نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز/دلم تنگ شد ز آن درنگ دراز
بدان تنگی اندر بجستم ز جای/یكی مهربان بودم اندر سرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ/بیاورد شمع و بیامد به باغ
می ‌آورد و نار و ترنج و بهی/ز دوده یكی جام شاهنشهی
مرا گفت شمعت چه باید همی/شب تیره خوابت نیاید همی
بپیمای می تا یكی داستان/ز دفترت برخوانم از باستان
پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ/همه از در مرد فرهنگ و سنگ
بدان سرو بن گفتم ای ماه روی/مرا امشب این داستان بازگوی
مرا گفت گر چون ز من بشنوی/به شعر آری از دفتر پهلوی
همت گویم و هم پذیرم سپاس/كنون بشنو ای یار نیكی شناس

پاورقی:

(1) استاد فریدون جنیدی در گفتگو با خبرگزاری ایسنا

(2) مصرع دوم به دلیل شدت توهین آمیز و ضد بشری بودنش قابل نوشتن نیست!

منابع:

بررسی نسخه ها و دستنویس های گوناگون شاهنامه برگرفته از پژوهش آقای «ابوالفضل خطیبی» چاپ شده در «نشر دانش» سال بیستم شماره 2 است.
ایشان در مقاله خود مشخصات دستنویسها، چاپها و تصحیحاتی از شاهنامه كه در این مقاله از آنها استفاده شده است را به شرح زیر مینویسند:

دستنویسهای پانزده‌گانه مبنای تصحیح جلال خالقی مطلق مطلق به ترتیب تاریخ و اعتبار آنها عبارتند از: فلورانس 614 (با نشان ف)؛ لندن 675 (ل)؛ استانبول 731 (س)؛ قاهره 741 (ق)؛ لندن 891 (ل2)؛ استانبول 903 (س2)؛ لنینگراد 733 (لن)؛ قاهره 796 (ق2)؛ لیدن 840 (لی)؛ لندن 841 (ل3)؛ پاریس 844 (پ)؛ واتیكان 848؛ لنینگراد 849 (لن2)؛ آكسفورد 852 (آ)؛ برلین 849 (ب). برای مشخصات كامل این دستنویسها، رك. آغاز دفترهای پنج گانه تصحیح خالقی مطلق از شاهنامه؛ نیز ظفرنامه حمدالله مستوفی به انضمام شاهنامه ابوالقاسم فردوسی (به تصحیح حمدالله مستوفی)، چاپ عكسی از روی نسخه خطی مورخ 807 هجری در كتابخانه بریتانیا (2833. Or)، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1377/1999؛ شاهنامه فردوسی همراه با خمسه نظامی، چاپ عكسی از روی نسخه متعلق به مركز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (مربوط به قرن هشتم هجری قمری)، مركز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1379.
چاپها و تصحیحات شاهنامه: به كوشش ژول مول ، پاریس 1878م؛ به كوشش یوهان وُلرس (فولرس)، با مقابله دو چاپ ژول مول و ماكان،‌ لیدن، 1295ق/ 1878م؛ چاپ سنگی بمبئی، 1276ق، با حواشی ملك الشعراء بهار، به كوشش علی میرانصاری، تهران، 1380؛ به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1312ش؛ از انتشارات ایران باستان به یادگار جشن هزارمین سال فردوسی، تهران، 1312ش؛ براساس چاپ یوهان وُلرس، به كوشش مجتبی مینوی و دیگران، كتابخانه بروخیم، تهران، 1315ـ1313 ش؛ چاپ امیربهادر، به همت وسرمایه كتابفروشی و چاپخانه علی‌اكبر علمی،‌ تهران، 1326ش؛ انتشارات امیركبیر، تهران، ج پنجم، 1357 ش؛ به كوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1335ش؛ زیرنظر ی.ا. برتلس ودیگران، مسكو، 1971ـ1960م؛ به كوشش جلال خالقی مطلق، نیویورك.

No comments:

Post a Comment