ایـران ای سرزمين شرقیِ من! - ايران! اسطورهء تطاول و توفان! ای زنده در حماسهءاشعار! ای پايدار! پريشان! (در خيلِ خون و خنجر و خاکستر) بر صخره های ستُرگ خراسان روحِ بلند و خستهء «عطار1» را می بينم که هراسان در ردائی از عرفان و با حنجره ای از خون و خنجر می خواند: - « چنگيز! چنگيز! رخصتی! رخصتی! از کوچه های عاشقِ نيشابور آرام و رام گذر کن! اين کوچه های ملّت مغلوبی است کز لاله های پریش - پریشان ترست وز هق هقِ هميشهء گريه اش ديوار باستانیِ « ُندبه» می لرزد چنگيز! رخصتی! رخصتی! از کوچه های عاشق « نيشابور» آرام و رام گذر کن! اين کوچه های ملّت مغلوبی است - که در تمامت تاریخش (این رودبار خون) از مهربانی و ايثار سطری حتّی (نه سطوری) بر وی نرفته است الاّ ستم يا طرحِ ارغوانیِ ساطوری ... آری! اين کوچه های ملّت مغلوبی ست - که رنج باستانی قومم را (مسیح وار) از منزلی به منزل دیگر برده ست و اینک تاریخ پرشکوه تبارش را گردِ سُمِ ستوران برق بلیغِ دشنة دشمن و زخمِ تاریکِ تازیانة «تاتار» تفسیر می کند چنگیز! چنگیز! رخصتی! دیری ست دشت های قبیلة ویرانم در بادهای تهاجم و تاراج خشکیده ست اینک خراج تو: سرهای ُپرصلابت مردان یاقوت های خون شهیدان الماس های چشم عزیزان باد! چنگیز! رخصتی! رخصتی! از رود خونِ ملتِ من اینک (در کوچه های عاشق نیشابور) آرام و رام گذر کن! * اینک که همچو تیغ برهنه و عریانم و بر ستیغِ سرخِ سرودن می رانم فریاد می زنم: - ایران! ایران! با ابرها بگوی! با ابرهای حوصله بر گوی: « باران ... باران بباران!» ایران! از دفتر: آوازهای تبعیدی ________________ 1- شاعر و عارف بزرگ که در حملهء مغول کشته شد. * * * |
|
Tuesday, January 12, 2010
ایـران
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment